رمان چاو چاو
عنوان | رمان چاو چاو |
نویسنده | سروناز روحی (دختر خورشید) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 2483 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان چاو چاو اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم بدون سانسور
آلا پاشا، که برادر دوقلویش (آرش) فوت کرده، تصمیم دارد راه او را ادامه بدهد در صنعت فولاد و به توصیه استادش به شرکت مشکات ها برای کارآموزی میرود، بهادر مشکات (بها) متوجه میشود که آلا قصد افتتاح کارخانهی برادرش را دارد به هدف کمک به او نزدیک میشود در حالیکه بها از مشکلات روانی رنج میبرد …
خلاصه رمان چاو چاو
نفهمیدم چطور ساعت اداری به پایان رسید حتی به خاطر نمیآوردم از بها یا دیگران خداحافظی کردم یا نه فقط تا جایی که یادم بود به میزم و متعلقاتش دست نزده بودند تا جایی که به خاطر داشتم میزم سرجایش بود و بها دیگر اصراری به بردن میزم به اتاقش نداشت. وقتی از واحد بیرون آمدم و مسیر راهرو را به سمت آسانسور پیمودم… درست انگار روی آب راه میرفتم در هوا معلق بودم روی زمین نبودم نه از خوشی… از نگرانی و آنقدر متلاطم بودم که حس میکردم تک تک سلولها و اعضا و جوارحم
را قرار است عق بزنم و به بیرون پرت کنم. پشت فرمان که نشستم چند ثانیه طول کشید تا خودم را پیدا کنم. دست و پا گم کرده با ذهنی مخشوش و درهم و برهم پا بر پدال گاز گذاشتم که حواسم به دنده نبود و وقتی آنقدر جمع شدم که بتوانم از توی پارک بیرون بیایم روی سراشیبی به سمت خروجی دو مرتبه خاموش کردم و این در حالی بود که اتومبیل بها، پشت سرم قرار داشت و من از اضطراب اینکه معطلش کردهام تیرهی کمرم خیس از عرق بود. صدای جیغ های لاستیکهایم هنوز در گوشهایم میپیچید و
وقتی سراشیبی را تخته گاز بالا رفتم صدای ناسزاهای عابرین و موتورسواران آن حوالی در آمد اولین خیابان خلوتی که در مسیر به پستم خورد را پیچیدم. اولین خیابان خلوتی که در مسیر به پستم خورد را پیچیدم خیابان به یک پارک منتهی میشد و زیر سایه درختی پارک کردم چند نفس عمیق کشیدم و آنقدر تعلل کردم تا بالاخره یک نفر خواست تا بداند آلا کجاست گوشی زنگ خورد خاله مری پشت خطم بود و من به محض اینکه الو گفتم صدای نگرانش درگوشم پیچید: کجایی الا؟ بی سلام و علیک پرسیده بود کجا هستم و نگرانم کرد …
- انتشار : 15/01/1403
- به روز رسانی : 01/12/1403
عالیههه بخونیدش حتما
عالیییییی بود
من هر رمانی رو نمیخونم، ولی این فوق العاده بود
اگر رمان خونای خفنی هستید، پیشنهادش میکنم
رمان فوقالعادهای بود
خیلی دوستش داشتم من رو یاد اهدافم و پیگیری شون انداخت. یه جور حس اعتماد به نفس و انرژی مثبت از آلا پاشا گرفتم.خیلی ممنونم از خانم روحی عزیز و بزرگوار با این قلم زیباشون. و همچنین ممنونم از سایت خوب رمان بوک.❤❤❤
قشنگ بود و پایانش خوب
رمان خوب و دلنشینی بود