دانلود رایگان رمان روزان دیروزم اثر سروناز روحی (دختر خورشید)
دانلود رمان روزان دیروزم اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سامه که سنش بالاست، به زور خانواده تن به ازدواج می دهد، دختری که به نویسندگی علاقه دارد، هنر آشپزی، خیاطی، شیرینی پزی، در یک کلام هنرمنده، اما بخاطر چاق بودن و بی شیله و بی مکر و بی سیاست زنانگی بودنش خواستگار ندارد! و بیشتر در عالم رویای خودش زندگی میکند و زمانیکه به اصرار خانواده اش سر سفرهی عقد مینشیند داماد نمیآید و …
خلاصه رمان روزان دیروزم
به صورت ترکه ای و استخونیش نگاه میکنم… اصلا حواسش به من نیست… بیشتر به پشت سرم نگاه می کنه… گاهی ارزو میکنم کاش دو تا چشم پشت سرم داشتم تا بدونم اون عقب که حاضر نیستم خودمو بخاطر دیدنش ضایع کنم چه خبره نفس عمیقی میکشه… نمیفهمم چرا موهامو رنگ کردم بشم دلقک خیمهی شب بازی… اون وقت این ادمی که روبه روم نشسته حتی زحمت تراشیدن ته ریشش هم نده؟ بدون کت و شلوار؟؟ بدون آمدن خانواده… حالا باید رو به روش بشینم و به کافه گلاسهم فکر کنم.. و اون
با بخار کاپوچینوش بازی کنه! بالاخره دست از نگاه کردن کشید و گفت: راستش نمیدونم چطور شروع کنم… صدای خش داری داشت. شاید باید عادت میکردم… ولی در کل قامت و بلندی اندامش خوب بود. موهام کمی رو صورتم ریخته بود… گذاشتم بیرون باشن… نمیدونم با چه فکری… ولی گذاشتم تا اون ها بیرون باشن. دوباره با صدای خش دارش گفت: راستش بهزاد از شما خیلی تعریف کرده.. بهزاد؟ -بهزاد خان لطف دارن.. سرشو کمی جلو آورد… صدای سحر وقتی که میخواست منو اماده کنه تو گوشم
پیچید: سعی کن پسره رو بگیری تو مشتت… با لبخند … عشوه… بلد نبودم… ولی ناشیانه سرمو جلو بردم ولبخند زدم… از حرکتم وحشتناک تعجب کرد ولی کاری بود که شده بود… عقب رفت و گفت: مطمئنم برای شما انتخاب های بهتری هم هست. نفهمیدم… دوباره گفت: راستش من فقط بخاطر اینکه روی بهزاد و زمین نندازم پا پیش گذاشتم… اما در واقعیت…بی اراده دستم به سمت موهام رفت و اون ها رو بی هیچ حس خاصی به داخل فرستادم. لبخندی طبیعی زدم و گفتم: درک میکنم. واقعا هم درک میکردم. اولین بار نبود …
این رمان بنظرم از هر رمانی که خونده بودم بهتر بود و واقعیت زندگی اینه هر چند من فکر نمیکردم تهش اینجوری باشه ولی عالی بود
امیدوارم رمانهای این چنینی زیاد بشن و صرفا رمانهای بی محتوا پخش و نشر نشن.با تشکر از نویسنده عزیز خانم روحی
واقعا از وقتی که برای مطالعه این رمان گذاشتم، به شدتتتتت پشیمانم
اصلا درهم و برهم زیاد داشت
جملات تکرار در متن زیاد بود
زمان به شدت گنگ میشد در مقاطعی از داستان
و مفهوم ها به شدت عجیب و نامفهوم!
امیدوارم در نگارش چنین محتوایی تجدیدنظر و تامل بیشتری بشه
واقعا از قلم خانم روحی انتظار همچین چیزی رو نداشتم.نه داستان خاصی داشت نه پرداخت خوبی شده بود. ترکیب هچل هفتی از متن ادبی و داستان کوتاهی که مبهم بود خیلی جاهاش
یادم نیست آخرین باری که از رمان خواندن لذت بردم چه زمانی بود خیلی وقت بود که به این نتیجه رسیده بودم که دیگر همه رمان ها حول یک محور نگاشته میشوند ممنون از نویسنده محترم
با آرزوی قدرت و وسعت روز افزون برای قلم و اندیشه شما