رمان گیلدا طبیب کوچک

رمان گیلدا طبیب کوچک 1
عنوانرمان گیلدا طبیب کوچک
نویسندهمریم محمدی تبار
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه447
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان گیلدا طبیب کوچک اثر مریم محمدی تبار

رمان گیلدا طبیب کوچک

دانلود رمان گیلدا طبیب کوچک اثر مریم محمدی تبار به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان درمورد یه روستاست، یه روستای سر سبز در ناحیه شمال که دست تقدیر خانواده گیلدا رو میکشونه تو روستا و یه سری اتفاق ها میوفته که آب روستا مسموم میشه و تمام تقصیر ها میوفته گردن خانواده گیلدا… بماند که چجوری پدر و مادرش رو به بدترین نحوه ازدست میده مردم دنبال گیلدا هستن،اون فرار میکنه و پناه میبره به جنگل… با تمام سختی ها تو سن هشت سالگی یتیم میشه و حالا از اون جریان هفت سال میگذره.. وحالا گیلدا ۱۵ساله بدون این که متوجه بشه پسر ارباب روستا ارباب چاوش رو از مرگ نجات میده…

خلاصه رمان گیلدا طبیب کوچک

خیره به دود وسط آسمان شدم که آزاد و رها هر سمتی می خواست می رفت ، با نگاهم دنبـالش کـردم و دیـدم کـه از جنگـل پشـت جاده قدیم به این سمت میاد، یه چیزی اینجا سر جاش نبود!!! یعنی جایی آتیش گرفته ؟؟؟؟ـ یا……..ـ نکنه ؟…..ـ باید یکی رو بفرستم چک کنه ، _عثمان (از پشت در) عثمان: بله ارباب. _برو جنگل جاده قدیم وجب به وجبش رو ببین، هر چیز مشکوکی دیدی بیا گزارش بده. عثمان: اعطاعت. _صبر کن سر راحت به کدخدا بگو اگر خبری در ارتباط با موضوعی که گفتم داری ؟ خبرم کن. باید بدونم اون کسی که زخمم پانسمان کرده کیه؟ بایدددد…. بند حوله رو باز کردم و گاز روش رو که بخاطر برخورد آب شل شده بود برداشتم،

در اتاق باز شد، _زخمتون بهتره ؟؟ _حشمتی زخم بازوت چطوره؟ حشمتی : خوبه. نزدیک اومدم و جعبه کمک های اولیه ای که دستش بود رو گذاشت رو میز. مشغول عوض کردن پانسمانم شد ، حشمتی: اون جنگلی که عثمان رو فرستادید….میون حرفش پریـدم و گفتم: فــال گــوش وایسـتاده بودی؟ حشمتی: نه ، عثمان خودش گفت. _خب. حشمتی: اون جنگل نفرین شده است… _چرا نفرین شده؟ حشمتی: الان دو سال که نه کسی اون سمت میره ، نه کسیِ از اون سمت به ده میاد. _خب. حشمتی: یه حرف های خاله زنکی بین مردم روستا دهن به دهن میچرخه_حشمتی نسیه صحبت نکن واگر نه قاطی میکنم. حشمتی: دوسال که صداهای عجیب از اون جنگل میاد ، هر کی تو اون جنگل میره یه بلایی سرش میاد،

میگن ارواح اونجا زندگی میکنه ولی من اینو باور ندارم ، همین پارسال یه نفر وارد جنگل شده و زخمی برگشته. _اینا همشه اش خرافاتِه. حشمتی : کاری با بنده ندارید؟؟ _یه عاقد خبر کن. حشمتی: عاقد!!!! برای چیه؟_برو حرف نباشه _یکباره…. خیره به چشم های حشمتی گفتم : توهم شنیدی؟ حشمتی: اره ولی این صدا این صدا از مسافت زیاد دوری نیست.پیراهن شلواری پوشیدم و به سرعت از اتاق زدم بیرون. این صدا میتونه کلید راه من باشه….

به حشمتی دستور دادم تمام محافـظ هـارو بـه خـط کنه. باید سر در بیارم که چه کسی این موقع روز شلیک کرد؟؟ اونم تو جنگلی که دو سال نتونستن تا نزدیکش رفت آمد کنن. ممکنه یکی از افراد کیارش داخل جنگل جا خوش کرده باشه… باید قبل از این که اتفاق ناگواری بیوفته جلوش بگیرم ، حشمتی : ارباب کدخدا اومد شما رو ببینه. _ میشنوم کدخدا: سلام آقا من درمورد اون موضوع جلسه گذاشتم و دختری که اون شب زخم شما رو پانسمان کرده رو پیدا کردم ، _خوبه سریع برو بیارش کدخدا: به روی چشم. تو سکوت به تماشای تنها چیزی که با دیدنش منو به دنیای دوست داشتنیم میبرد نشسته بودم…

دانلود رمان گیلدا طبیب کوچک
1.75 مگابایت
PDF
دسته بندی : رمان عاشقانه
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان گیلدا طبیب کوچک هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان گیلدا طبیب کوچک

لطفا پس از مطالعه رمان گیلدا طبیب کوچک نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازی
1 سال قبل

جلد دوم رو بذارید

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک