رمان آخته
عنوان | رمان آخته |
نویسنده | زهرا حیاتی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 370 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان آخته اثر زهرا حیاتی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
لیلی بافکر اینکه میتواند در حرفه مورد علاقه اش موفق شود و به آرزوهایش برسد؛برخلاف نظرخانواده و بیتوجه به اینکه رشته موسیقی خرج دارد و (پدر بازنشسته او نمی تواند از پس مخارجش بر بیاید) به دنبال علاقه اش می رود، اما کم کم متوجه میشود که بدون هزینه نمی تواند به رویاهایش برسد، در همان روزهای آشفتگی و پریشانی او، خبر میرسد که پدرش بدلیل نداشتن پول کافی مجبور به خرید خانه شراکتی با یکی از دوستان شده است …
خلاصه رمان آخته
تقریبا نزدیک غروب بود که از خانه خارج شدم. صدای اذان می آمد برای همین کوچه به شکل عجیبی خلوت بود. سر کوچه که رسیدم به سمت ایستگاه تاکسیرانی که همان نزدیکی بود رفتم. صدای اذان هنوز می آمد. درون گوشم نجوایی طنین انداز بود. مدام آن نجوا به من می گفت الان زمان خوبی برای بیرون بودن نیست. چشمانم را محکم بهم فشار دادم تا این صدا از سرم بیرون برود. با اولین تاکسی به سمت خانه ی ریحان را افتام تاکسی رو
به روی مجتمع آرام جایی که ریحان زندگی میکرد ایستاد. دست در کوله بردم تا کرایه را حساب کنم؛ ولی متوجه شدم هیچ پولی ندارم سر افکنده با صدایی که سرشار از شرمندگی بود به راننده تاکسی گفتم:-می بخشید من کیف پولم رو جا گذاشتم. اگه مشکلی نیست من از رفیقم که خونش همینجاست پول قرض کنم و کرایه شما رو بدم. راننده ی مسن از آیینه نگاهی انداخت سپس نگاهش را به مجتمع دوخت بعد از کمی تفکر با لحنی مهربان گفت: برو
دخترم من اینجا منتظر میمونم. لبخندی به پهنای صورتم زدم و با شوق تشکر کردم برای اطمینان راننده کوله ام را در ماشین گذاشتم و به سمت آیفون رفتم زنگ خانه ریحان را زدم. یک بار، دو بار، سه بار…کم کم از خجالت زیر نگاه راننده آب میشدم. برگشتم که بروم سمت تاکسی ناگهان صدای ریحان در آیفون پیچید. -لیلی! با ذوق به سمت آیفون بار دیگر پرکشیدم و بدون معطلی گفتم: ریحان من پول با خودم نیاوردم میشه بیایی پول تاکسی …
- انتشار : 06/01/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
خیلی بی معنی و مفهوم بود