رمان هاید
عنوان | رمان هاید |
نویسنده | مرجان جانی |
ژانر | تخیلی، رازآلود، طنز |
تعداد صفحه | 537 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان هاید اثر مرجان جانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شخصیت های اصلی: کارلا، رایکا: داستان زندگی خواهر و برادری که از دست یک آدم شرور مخفی می شوند و نیروهایشان را پنهان میکنند و سالهاست از قدرتشان استفاده نکرده اند، اما سر یک اتفاق مجبور می شوند محل زندگیشان را ترک کنند و در این مسیر …
خلاصه رمان هاید
برای اطمینان چشمام رو مالیدم دوباره به مچم نگاه کردم بازم ظاهر شد هنوزم اونجا بود با دست دیگم عین دیوونه ها افتادم به جونش که پاکش کنم ولی فایده نداشت… با کلافگی دستام رو گزاشتم روی سرم و فشار دادم سرم داشت میترکید میچرخیدم دور خودم یه لحظه چشمم افتاد تو همون آینه مربعی، رفتم سمت آینه و به خودم نگاه کردم … دستم رو بردم سمت صورتم و روی صورتم کشیدم. من یه دخترم.. با موهای طلایی و چشمای قرمز..!! کلافه بودم از اینکه هیچی یادم نمی اومد
از نوشته روی دستم، از ذوب شده دستگیره، از قرمز بودن چشمام که عین گلوله آتیش بود و کلا از همه چی کلافه بودم. دویدم سمت در اتاق و بازش کردم و رفتم بیرون… به پسری که روی یه صندلی چوبی نشسته بود و درحال ساختن یه پازل آبی رنگ بود خیره شدم… برگشت سمتم و گفت: اه .. چرا همیشه سر هزار و دومین تیکه به هوش میای؟ دوباره به پازلش چشم دوخت و گفت:
تا من این پازل رو کامل میکنم ازت خواهش میکنم به چیزی دست نزن.. رفتم سمتش و دستش رو گرفتم و بلندش کردم.. با برخورد دستم به بازوش، صدای جلز و ولز بدی بلند شد و با وحشت ازم جدا شد و دست دیگش رو گذاشت رو بازوش و با نگرانی گفت: تو چه مرگته ؟ به دستام نگاه کردم و بعد سرم رو گرفتم بالا و به چشمای آبی رنگ پسره چشم دوختم و گفتم:
اینجا چه خبره؟ چه اتفاقی داره برام میفته؟ یه قدم اومد جلو گفت: چشمات…! حتی نیروت رو هم یادت نمیاد؟ متعجب پرسیدم: چی؟؟ عقب عقب رفت و گفت: چطور ممکنه.. همیشه نیروت رو یادت بود. یه چیزی عوض شده ... برگشت و رفت سمت کتاب های نامرتب داخل قفسه و بدون اینکه نگام کنه گفت: لطفا نشین اونجا …
- انتشار : 26/04/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
رمانش واقعااا عالی و قشنگ بود❤️✨
بعد مدت ها بهترین رمانی بود که خوندم💖
هر چند این ژانر کاملا سلیقه ایه ولی من قلم نویسنده رو شدیداً پسندیدم و توی ایران کمتر داستانی توی این سبک دیدم💫
یه خسته نباشید گنده برای نویسنده☘️