رمان نطفه
عنوان | رمان نطفه |
نویسنده | گل رز قرمز 71 |
ژانر | عاشقانه، رازآلود، کمیاب |
تعداد صفحه | 703 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان نطفه اثر گل رز قرمز 71 به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نغمه دختری است که در خانهای پر از اعتیاد و خشونت بزرگ شده! تنها آرزویش فرار از این جهنم بود، اما وقتی پدر و مادرش تصمیم گرفتند او را به یک موادفروش شوهر بدهند، دنیایش تاریکتر شد. حالا او در برابر سخت ترین انتخاب زندگیاش قرار گرفته: تسلیم شدن یا جنگیدن برای آزادی ...
خلاصه رمان نطفه
سه روز بود که مسعود رفته بود ازش خبری نبود. روز چهارم با خودم گفتم حتما امروزم نمیاد پس بهترین موقعیته که برم عزیز رو ببینم. از کابینت مقداری پول برداشتم، مسعود این پول رو واسه مهمونیش گذاشته بود تا اگر لازم شد به خدمتکارها بدم اما هم من یادم رفته و هم مسعود که به من پول داده مقداری برداشتم و اژانس گرفتم و رفتم خونه. زنگ در خونه رو زدم صدای عزیز بود که میپرسید: کیه… کیه؟ منم جواب ندادم تا سوپرایز بشه درو که باز کرد پریدم بغلش عزیز اولش از تعجب هیچ عکس العملی نشون نمیداد، اما وقتی بخودش اومد محکم بغلم کرد. عزیز با گریه گفت: عزیز دلم این یه ماه کجا بودی دلم بدجور هواتو کرده بود! از بغلش اومدم بیرون در حالی که
اشکامم از چشمام جاری بود؛ اشکای عزیز رو پاک میکردم: عزیز دل منم بدجور برات تنگ شده بود. عزیز دست منو کشید و برد داخل: بیا ببینم دخترم کلی سوال دارم ازت تا شب اجازه نمیدم بری! وارد اتاق عزیز شدم مثل همیشه اتاقش بوی گلاب میداد بوی بهشت با جانماز و قرانی که همیشه روی طاقچه بود بقل عکس آقابزرگ. -نغمه بیا بشین عزیزم، مانتو رو در بیار از تنت. -عزیز حالت خوبه قلبت که درد نمیکنه؟ -نغمه حال من خوبه تو بگو از زندگیت از شوهرت؟ دروغ مصلحتی که اشکالی نداره، لبخند تلخی زدم: عزیز مسعود خیلی خوبه هوامو خیلی داره نمیذاره تو خونه دست به سیاه و سفید بزنم. و نگاهی به دستام کردم بخاطر کار زیاد خشک شده بود. -خدارو شکر
خیالم از بابت تو راحت شد، اوا نغمه جان چرا دستت کبوده؟ وای لباسم استین کوتاه بود و جای انگشتهای مسعود روی بازوم معلوم بود. -نکنه دست روت بلند میکنه؟! -نه عزیز بازوم خورده به در. -حتما درشم انگشت داشته؟ سکوت کردمو سرمو انداختم پایین، عزیز به حساب خجالت گذاشت، شروع کرد به خندیدن. -عزیز چرا می خندی؟ -خب نغمه خجالت نداره که ما هم این دورانو داشتیم. برم برات شربت بیارم بخوری جیگرت حال بیاد. از اتاق که خارج شد، نفس عمیقی کشیدم خطر از بیخ گوشم گذشت، عزیز فکر کرده… اگه بفهمه مسعود منو كلفت خونش کرده وای حتما قلبش درد میگیره. صدای بابام اومد: به به نغمه خانوم مگه نگفتی من دیگه ننه بابا ندارم؟ -چرا گفتم! …
- انتشار : 20/12/1403
- به روز رسانی : 22/12/1403