کتاب بادبادک
عنوان | کتاب بادبادک |
نویسنده | ویلیام سامرست موآم |
ژانر | درام، کلاسیک، داستان کوتاه، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 174 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب بادبادک اثر ویلیام سامرست موآم به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بادبادک، یکی از داستان های این کتاب است که به علاقهی وافر و دلبستگی مردی جوان به بادبادک بازی میپردازد. داستان های دیگر این مجموعه، تنوع جذاب و منحصر به فردی دارند: یک داستان جاسوسی در سوییس، یک داستان اشباح در اسپانیا، قصهای دربارهی ماهیگیری ایتالیایی و داستان مردی که در روز ازدواج خود، از دختری فرار می کند که به خاطر ازدواج با او، شش هزار مایل مسافت را طی کرده است. موآم در کتاب بادبادک به شکلی هنرمندانه به شخصیت های خود جان میبخشد و مخاطبین را در دنیای آن ها غرق میکند …
خلاصه کتاب بادبادک
قبل از هر چیز باید بگویم که این داستان من نیست و با هیچ کدام از شخصیتهایش آشنا نیستم. این داستان را یک روز دوستم ند پرستون با این امید به من گفت که شاید بتوانم در مورد موضوعی که گیجش کرده بود او را راهنمایی کنم که البته این فکرش کاملاً اشتباه بود. باید بگویم که دوست من مددکار زندان است. او وظایف خود را به دقت انجام میدهد و شریک درد و رنج زندانیان است ما مشغول صرف غذا در کافه رویال با آن سقف کوتاه و تزیینات عجیب و غریبش بودیم و ند علی رغم سفارشات پزشکش سیگارهای عالی برگ دود میکرد. ند بعد از کمی مکث گفت: در زندان سروکارم با آدمی عجیب افتاده واقعاً
نمیدانم با او چکار کنم. -پرسیدم برای چه زندانی شده؟ -زنش را ترک کرده و از دستور دادگاه برای پرداخت نفقه خودداری میکند. میگوید حاضر است تمام عمر در زندان بماند ولی یک شاهی به زنش ندهد. به او گفتم نمیتوانی بگذاری زنت از گرسنگی بمیرد. در جوابم گفت: چرا که نه جوان. بسیار خوش رفتاری است و هیچ مزاحمتی ندارد فقط از اینکه زنش چه روزگار سختی خواهد داشت لذت میبرد. -اختلافش با همسرش سر چیست؟ -زنش بادبادک او را شکسته! -من دوباره پرسیدم چی؟ چه کار کرده؟ -درست شنیدی. زنش بادبادک او را شکسته و او میگوید تا روز مرگش زنش را نمیبخشد باید دیوانه باشد. -نه او
فردی کاملاً عاقل، باهوش و کاردان است. نامش هربرت سانبری بود و مادرش که زنی بسیار مبادی آداب بود هرگز اجازه نمیداد که پسرش را هرب یا برتی صدا کنند. همان طوری که شوهرش را همیشه ساموئل و نه سامی صدا می کرد اسم کوچک خانم سانبری بئاتریس بود. وقتی با آقای سانبری نامزد شد و همسرش او را بنا صدا کرد از همان ابتدای امر به شوهرش گفت نام تعمیدی من بئاتریس است، همیشه بئاتریس بوده و خواهد بود برای تو و برای نزدیک ترین و عزیزترین کسانم. او زنی کوچک اندام ولی قوی، چالاک و فعال بود. پوستی زردرنگ خطوط چهره منظم و چشمانی گرد و ریز داشت موهایش که برای سن و سال او …
- انتشار : 02/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403