کتاب بر گام خرچنگ
عنوان | کتاب بر گام خرچنگ |
نویسنده | گونتر گراس |
ژانر | تاریخی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 214 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب بر گام خرچنگ اثر گونتر گراس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در ژانویهی 1945، یک کشتی کروز آلمانی با نام گوستلوف توسط زیردریایی متعلق به ارتش جماهیر شوروی مورد حمله قرار گرفت. حدود 9000 نفر در این حمله کشته و در اعماق دریای بالتیک غرق شدند و این حادثه، مرگبارترین فاجعهی دریایی تمام اعصار لقب گرفت. پال پوکریفک که در شب حمله بر روی یک قایق نجات به دنیا آمد، اکنون روزنامه نگاری میان سال است که تلاش میکند تا تمامی اتفاقات تراژیک آن شب را گردآوری کند. درحالی که مادرش تمام زندگی خود را تحت تأثیر آن شب مصیبت بار میداند، پال آرزو میکند که ای کاش زندگی شان میتوانست به شکل دیگری رقم بخورد. در نظر پسر نوجوان پال که سرش دائما در اینترنت است، کشتی گوستلوف، مظهر انکار و عدم پذیرش رنجهای آلمان در زمان جنگ به حساب میآید. کتاب بر گام خرچنگ، داستانی جذاب دربارهی حادثهای تراژیک در دریا و همچنین، پژوهشی بیباکانه دربارهی شیوههای مختلف نگرش نسلهای مختلف آلمان به گذشتهی کشورشان است …
خلاصه کتاب بر گام خرچنگ
در حالیکه قسمتهای داخلی کشتی از پایینترین عرشه -عرشهB- تا عرضه آفتاب گیر دودکش دفتر ستاد فرماندهی و سکوی مخابرات ساخته شده بودند و در سواحل دریای بالتیک تمرین به سرعت زیر آب رفتن انجام میشد در چور (Chur) یازده ماه از دوران حبس سپری شده بود اکنون کشتی میتوانست با کامل شدن تجهیزاتش یک سفر آزمایشی در مسیر رودخانه الب به دریای شمال انجام دهد. بنابراین من منتظر میمانم تا لحظات پر تحرک دوباره هیجان را در روایت برانگیزد. یا باید در این میان جرأت مجادله با کسی که غر زدنش را نمیشود نشنید بخود بدهم. او خاطراتی شفاف طلب میکند. میخواهد بداند من در
کودکی تقریباً از سن سه سالگی مادر را چگونه احساس میکردم، میدیدم و میسنجیدم. میگوید اثرات اولین برداشته برای باقی عمر تعیین کنندهاند. من میگویم چیزی ارزش به خاطر آوردن را ندارد. وقتی سه ساله بودم، او کارگاه نجاریش را دائر کرد و برای من تراشهها و قطعات چوب از کارگاه با خود به همراه میآورد. من آنها را ردیف میکردم، روی هم میچیدم و بهم میزدم. با تراشهها و قطعات بازی میکردم. دیگر چی؟ مادر بوی سریشم میداد. همه جا، هر جا که ایستاده بود، نشسته بود و دراز کشیده بود، وای خدای من تختخوابش هم این بو را به خود گرفته بود. اما من چون هنوز شیرخوارگاه وجود نداشت، ابتدا پیش یکی از
زنان همسایه و بعد از آن به مهد کودک میرفتم این روال عادی زندگی تمام مادران همه جا در دولت کارگر – دهقانی بود و منحصر به شورین نمیشد. زنان چاق و لاغری را بیاد میآورم که بما فرمان میدادند و هم چنین پوره گندم که یک قاشق در میان آن بود. اما این خاطرات دست و پاشکسته پیرمرد را اقناع نمیکرد. او دست بردار نبود آن دوران که من تولا پکریفه که تقریباً ده ساله را میدیدم صورتی مینیاتوری داشت. وقتی که خانمی جوان و کارآموز تجاری بود چگونه به نظر میرسید؟ اوایل دهه پنجاه او باید بیست و سه چهار سالش بوده باشد. آرایش میکرد؟ او را با روسری و یا به شکل مادرانه تر با کلاه میشد دید؟ موهایش لخت …
- انتشار : 01/10/1403
- به روز رسانی : 05/10/1403