کتاب داستان‌های جشن تولد

عنوانکتاب داستان‌های جشن تولد
نویسندههاروکی موراکامی
ژانردرام، ادبیات داستانی، داستان کوتاه
تعداد صفحه121
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب داستان‌های جشن تولد اثر هاروکی موراکامی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

امسال برای تولدتان چه خواهید گرفت؟ فرصتی برای دیدن آینده؟ یا یادآوریِ گذشته‌ای پر از مشکل؟ موراکامی در این گردهماییِ رشک انگیز، علاوه بر خود، برخی از برترین نویسندگان داستان‌های کوتاه در سال‌های اخیر را برای مهمانی خود انتخاب کرده است؛ نویسندگانی که هر کدام داستانی را درباره‌ی تجربه‌شان از جشن تولد خود نقل می‌کنند. این مجموعه‌ی جذاب و ارزشمند به طیفی وسیع از احساساتی می‌پردازد که از گذر عمر و زمان ناشی می‌شوند و دربردارنده‌ی داستان‌های کم نظیری است که نشان دهنده‌ی فراز و نشیب‌های ریز و درشت زندگی همه‌ی ما انسان‌ها است …

خلاصه کتاب داستان‌های جشن تولد

اولین بارم بود که سراغ وکیل و زنش می‌رفتم. اتاق پذیرایی خانه‌اش نیمه تاریک بود. روشنایی روز به زحمت از لابه لای پرده‌های توری و بوته‌های انبوه کاج تو می‌آمد. خانم خانه را دیدم که لباسی به تن داشت با نقش پروانه‌های بزرگ که روی مبلی با روکش چلوار سفید نشسته بود. شرابه‌های بلوری چلچراغی که بالای سر من از سقف آویزان بود هر بار که ماشین سنگینی از خیابان عبور می‌کرد به هم می‌خورد و جیرینگ جیرینگ صدا می‌داد. وقتی رفته رفته چشمم به نور کم اتاق عادت کرد. آن رو به رو، کنج اتاق، زیر نخل تزیینی متوجه یک چارچوب شبیه تخت بچه‌های نوپا شدم با نرده‌های چوبی، مردی نشسته بود و گلدوزی می‌کرد. خانم صاحبخانه نه او را معرفی کرد نه نگاهی به او

انداخت، به همین علت صلاح ندیدم سؤالی بکنم که از ادب به دور باشد. او را نادیده گرفتم اما دلهره داشتم معمولاً این جور دیدارها کوتاه است برای همین وقتش که سرآمد بلند شدم و خداحافظی کردم. موقع خروج نگاه کنجکاوانه‌ای به آن تخت کوچک انداختم اما تنها نیم رخی را دیدم که روی گلدوزی خم شده بود. خانم میزبان که مرا بدرقه می‌کرد پیش از خداحافظی با کمال مهربانی مرا به جشن تولد شوهرش شنبه هفته بعد، دعوت کرد. در این شهر کوچک غریب بودم و چیزی از عادات آن‌ها نمی‌دانستم از جمله چیزی را که در تالار پذیرایی وکیل دیدم به حساب خصوصیات مردم آنجا گذاشتم. امیدوار بودم در ملاقات بعدی از ته و توی ماجرا سر در بیاورم. روز موعود لباس مرتبی

پوشیدم و به سوی ویلای وکیل راه افتادم. خانه به برکت اینکه بزرگ ترین خانه شهر بود از فاصله دور به چشم می‌آمد. به افتخار آن روز خانه را چراغانی کرده بودند و نور چراغ‌ها در رودخانه مجاور منعکس شده بود که از کنار خانه می‌گذشت نمایش آتش بازی هم در تالار شهرداری برقرار بود. افراد مقر میلیشیا هم همراه کل جمعیت شهر در جشن تولد او شرکت کردند. از پرچین و در چوبی گذشتم دهلیزی که از در ساختمان واردش می‌شدی مثل روز روشن بود. از آنجا یک راست به تالار وارد شدم نور چلچراغ چشمم را زد مبل‌ها بدون روکش سفید بودند. به صورت سرخ کشیش و صورت زرد خانم و آقای داروساز نگاه کردم. دکتر و رئیس اتحادیه تعاونی هم خانم‌های خود را آورده بودند …

دانلود کتاب داستان‌های جشن تولد
7.16 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب داستان‌های جشن تولد
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها