کتاب این کتاب را ممنوع کنید

عنوانکتاب این کتاب را ممنوع کنید
نویسندهآلن گرتز
ژانرادبیات داستانی، ادبیات معاصر، ادبیات کودک و نوجوان
تعداد صفحه208
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب این کتاب را ممنوع کنید اثر آلن گرتز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شما هیچ‌وقت برای مبارزه با سانسور جوان نیستید! آلن گرتز در کتاب این کتاب را ممنوع کنید داستان مبارزات دختر نوجوانی را به تصویر می‌کشد که نسبت به ممنوعیت برخی از کتاب‌های مدرسه اعتراض می‌کند و به دنبال عامل این اتفاقات است …

خلاصه کتاب این کتاب را ممنوع کنید

تمام طول زنگ ریاضی گیسم توی دهانم بود و داشتم همه‌ی اتفاقات وحشتناکی را تصور می‌کردم که ممکن بود با گیر افتادنم پیش بیاید. همه‌ی مامان و باباهای دبستان شلبورن برای شکایت از من صف می‌کشیدند. بابا شغل بنایی‌اش را از دست می‌داد. مامان هم شغلش را از دست می‌داد. مجبور می‌شدیم خانه‌مان را بفروشیم و به شهر دیگری برویم. خواهرهایم را هم باید به مراکز تحقیقات پزشکی می‌فروختیم. خب، همه‌ی این‌ها خیلی هم بد نبود! داشتم اغراق می‌کردم و خودم این را می‌دانستم. قطعاً کار غیر قانونی نبود. انجمن مدرسه فقط به خانم جونز گفتند که نمی‌تواند این کتاب‌ها را امانت بدهد؛ نگفتند که من هم نمی‌توانم. هنوز

هم دلم می‌خواست کتاب‌ها را امانت بدهم اما نمی‌خواستم گیر بیفتم. پس چه طور می‌توانستم به دیگران بگویم که چه کتاب‌هایی را می‌توانم قرض بدهم؟ اگر راهی وجود نداشت که به بچه‌ها بگویم چه کتاب‌هایی را دارم، آن‌ها هم نمی‌دانستند که باید سراغ کتاب‌ها را از من بگیرند، هیچ کس نمی‌توانست آن‌ها را بخواند. در نتیجه همه‌ی این کارها بی نتیجه می‌ماند. برای همین راهی پیدا کردم چرا فهرست کتاب‌هایی را که دارم روی کمدم نچسبانم؟ فقط نباید این را فریاد می‌زدم! سر کلاس هنرهای گفتاری یکی از رایانه‌ها را استفاده کردم تا فهرست را تایپ کنم و بعد از مدرسه آن را روی کمدم چسپاندم. بالایش، با حروف بزرگ

نوشته شده بود: کتاب‌های ممنوعه‌ی دبستان شلبورن و پایین آن اسم همه‌ی کتاب‌هایی را نوشتم که خانم اسپنسر و پدر و مادرهای دیگر از قفسه برداشته بودند؛ با ماژیک جادویی سبز، نقطه‌ای کنار اسم کتاب‌هایی که در .ک.ک.ک‌.م داشتم، گذاشتم. وقتی همه متوجه می‌شدند که آن را بخوانند، فقط کافی بود که یک نقطه کنار هر کتابی که اضافه می‌شد بگذارم. به همین سرعت! با نگاه کردن دوباره به فهرست، متوجه شدم که هنوز خیلی از کتاب‌ها باید اضافه شوند و تعداد کسانی که دنی از آن‌ها کتاب می‌گرفت، داشت تمام می‌شد. چیزی که لازم داشتم، پول برای خریدن کتاب بود. ربکا گفت: جشنواره‌ی غذا. من گفتم: البته! جشنواره‌ی غذا! هر دفعه که …

دانلود کتاب این کتاب را ممنوع کنید
34.35 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب این کتاب را ممنوع کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها