کتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین

عنوانکتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین
نویسندهپیام ابراهیمی
ژانرعاشقانه، تاریخی، طنز، ادبیات کودک و نوجوان
تعداد صفحه66
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین اثر پیام ابراهیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

قصه‌ی عشق و عاشقی ویس و رامین کمی فرق می‌کند. از آن عاشقانه‌هایی ا‌ست که کمتر شنیده و خوانده شده. حکایتی‌ است سرشار از وصال و فراق. عشق و نفرت و بی‌تفاوتی را کنار هم دارد. داستانی شاید نزدیک‌تر به آن‌چه در زندگی خود داریم و دورتر از عشق‌های ابدی و ازلی کلاسیک که غالباً وصالشان جایی بیرون از این دنیاست. خبری از جام زهر و خودکشی نیست. کسی برای عشقش کوه که جای خود، یک سنگ هم نمی‌شکافد …

خلاصه کتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین

موید شاه خشمگین و عصبانی روی تخت پادشاهی نشسته بود. تمام تنش از شدت عصبانیت می‌لرزید و در همین حال زیر لب با خود چیزهایی زمزمه می‌کرد. کاسه آبی برداشت تا کمی خشم خود را فرو نشاند اما لرزش دستانش آن قدر زیاد بود که کاسه تا از زمین به لبانش برسد از آب خالی شده بود. موبد شاه دوباره کاسه‌ی زرین را در دست گرفت تا برای خود آب بریزد اما این بار شدت لرزش دستانش چنان بود که حتی یک قطره آب هم درون کاسه نریخت و فقط زمین خیس شد. در همین حین صدایی خشک و جدی ورود فراریان را به کاخ را اعلام کرد. درب‌های کاخ باز شدند و ویس و رامین هر دو با چهره‌ای درهم و سرهای پایین وارد شدند. موبد شاه بدون اینکه سرش

را بالا بگیرد شروع کرد به حرف زدن. -دیدید گفتم چشمتان همسر ما را گرفته؟ دیدید گفتم برادر ما چشمش شما را گرفته؟ دیدید بیخود به ما اطمینان می‌دادید کاری به کار همسرمان ندارید؟ دیدید بیخود به ما تهمت می‌زدید این‌ها همه ساخته‌ی ذهن آشفته‌ی ماست؟ دیدید از بچگی چشم نداشتید ببینید ما یک چیزی داریم و شما ندارید؟ دیدید حسادت مردانه‌ی ما از حس زنانه‌ی شما بهتر کار می‌کند؟ دیدید داشتید ما را دور می‌زدید؟ دیدید داشتید ما را گول می‌زدید؟ بعد سرش را بالا آورد و نگاهی به ویس و رامین انداخت. یکی در میان با هر کدامتان بودم زود به ما پاسخ دهید. ویس پاسخ داد: بله دیدیم همه را دیدیم. موبد شاه که از جواب ویس تعجب کرده بود فریاد زد:

کارتان به جایی رسیده که پاسخ ما را هم با گستاخی می‌دهید؟ وقتی دادیم جلاد چشم‌هایتان را درآورد می‌فهمید یک چیزهایی هست که نباید ببینید. بعد با دست به سربازها اشاره کرد تا کاخ را ترک کنند. سربازها یکی یکی کاخ را ترک کردند. با خالی شدن کاخ موبد شاه از روی تخت پایین آمد و چند قدمی به طرف ویس و رامین حرکت کرد. -حالا دیگر نه دیواری داریم که موش داشته باشد و نه موشی که گوش داشته باشد، خودمانیم و خودمان، راستی گفتیم موش آن پسرک ویرو را یادتان می‌آید؟ موبد شاه مستقیم به چشم‌های ویس خیره شد. ویس سرش را پایین انداخت و گفت: ویرو؟ اسم نا آشنایی‌ست. موبد شاه که از پاسخ ویس یکه خورده بود یک قدم دیگر به طرف او برداشت …

دانلود کتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین
8.64 مگابایت
PDF
Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره کتاب عشق‌های فراموش شده: ویس و رامین
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها