کتاب جاذبهٔ صفر
عنوان | کتاب جاذبهٔ صفر |
نویسنده | وودی آلن |
ژانر | طنز |
تعداد صفحه | 171 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب جاذبهٔ صفر اثر وودی آلن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب جاذبه صفر شامل چند داستان طنز کوتاه، به قلم وودی آلن است که کموبیش یادآور لحن و شخصیت طناز او در عالم سینماست. در این اثر با قلم نویسندهای آشنا میشوید که نثری دقیق، اصیل و پرجاذبه دارد …
خلاصه کتاب جاذبهٔ صفر
“وقتی نیچه زینت بخش کاپوت ماشینتان باشد” شواهد زیادی نشان میدهد که آمریکا دارد رو به حماقت میرود. برای آزمودن این گزاره کافی است تلویزیون را روشن کنید روزنامهای به دست بگیرید یا با زن بازیگری درباره تغذیه صحبت کنید، اما به گفته مقالهای که در نیویورک تایمز خواندم چیزی که رو به حماقت نمیرود صنعت ماشین سازی است. این جعبههای کوچک حالا خودشان بدون دخالت راننده حرکت میکنند که هیچ، در بین گروههای خوره فناوری حتی صحبت از این است که قرار است ماشینهایی بسازند که مغز دارند و تصمیمات وجودی میگیرند. تصمیماتی نظیر اینکه: «حالا که این خانم پیر دارد از جلویم رد میشود فرمان را یکهو بپیچانم تا به او نخورم ولی مسافرم را
به خطر بیندازم؟ یا برای مسافرم ارزش بیشتری قائل شوم و دندانهای مصنوعی پیرزن را از کلهاش بیرون بیندازم؟» در اینجا دو راهی اخلاقی شومی پدیدار میشود، این طور بگویم وقتی بیوک من به اندازه نیکولای استاوروگین آزادی انتخاب داشته باشد، بترسید. حالا که حرف آن مسکویی را به میان آوردم آیا اعترافش میخکوب کننده تر از این است؟ برویم ببینیم. من را غلط انداز ساختهاند بدنه آیرودینامیک، دو گلگیر خوش تراش، سیستم تعلیق معرکه، کمک فنرهای عالی و یک جفت چراغ جلو که در نسخهٔ لباس شنای مجله اسپورتس ایلاستریتد با آنها عکس گرفتند. طبیعتاً هر آدم نئاندرتالی فکر میکند ماشینی مثل من بویی از عقل نبرده است ولی کاملاً اشتباه میکند. اولاً من آثار کلاسیک
را از برم، همه چیز و همه کس از افلاطون گرفته تا کانت و ویتگنشتاین و هرکس دیگر که به ذهنتان برسد تمام رمانهای بزرگ و کتابهای مقدس و متون روان شناسی هم که جای خود دارند میدانم. الان احتمالاً پیش خودتان فکر میکنید بنزین خوری مثل من چه سنخیتی با اشعار ازرا پاوند یا آثار فروید دارد؟ راستش از کجا معلوم هر لحظه ممکن است مجبور باشی به ارسطو یا کنفوسیوس تکیه کنی، مثلاً وقتی باید انتخاب کنی به تیر چراغ برق بکوبی یا به مردی که نان بیگل تازه به دست پایش را از فروشگاه زیبارز بیرون گذاشته است برای همین وقتی آقای ایوور سوئیت رول به نمایشگاه آمد، بعد از کلی چک و چانه من را خرید و بیرون برد یا بهتر است بگویم من او را بیرون بردم …
- انتشار : 03/11/1403
- به روز رسانی : 04/11/1403