کتاب کیفر جو
عنوان | کتاب کیفر جو |
نویسنده | جان اشتاین بک |
ژانر | معمایی، ادبیات داستانی، داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 43 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب کیفر جو اثر جان اشتاین بک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در این سه داستان کوتاه پر از شور و شرر، که همگی در درهی سالیناس کالیفرنیا واقع شده اند، یکی از بزرگ ترین و انسان مدارترین نویسندگان امریکا به ترتیب قصهی خشونتی دسته جمعی، ملاقاتی پرواهمه و خیانتی تلخ را روایت میکند …
خلاصه کتاب کیفر جو
جوشو خروش و قیل و قال مردم در پارک شهر رفته رفته خاموش شد جماعتی خاموش و بی حرکت زیر درختان نارون ایستاده بودند و نوری آبی رنگ که از چراغ دو خیابان آن طرف تر میتابید، روی آنها اندکی روشنایی انداخته بود سکوتی بیرمق و خسته بر آنها گسترده بود. چند نفر در تاریکی آهسته از جمعیت جدا شدند جای جای چمن پارک زیر پاها کنده شده بود. مایک میدانست که ماجرا تمام شده؛ حسی شبیه خالی شدن داشت به قدری کوفته بود که انگار چندین شب است، نخوابیده اما کوفتگیاش منگ بود یک نوع خستگی منگ توام با آرامش نقاب کلاهش را اندکی پایینتر کشید و شروع کرد به دور شدن از آنجا لحظه ای درنگ کرد تا برای آخرین بار نگاهی به صحنه بیاندازد.
شخصی در وسط جمعیت روزنامه باطلهای را آتش زده و بالا گرفته بود. لحظه بعد ما یک دید که آتش از پاهای جسد تیره رویی که از درخت ناورن آویخته شده بود به بالا شعله میگیرد برایش عجیب بود که سیاهان وقتی دیگر جان در بدن ندارند به رنگ خاکستری کبود در میآیند کاغذ شعلهور سرهای جماعتی را که به بالا خیره شده بودند روشن میکرد. مردانی خاموش و بی حرکت که لحظهای نگاهشان را از مرد به دار آویخته نمیدزدیدند. مایک اندکی نسبت به آن شخص که در تلاش برای سوزاندن جسد بود حس بدی پیدا کرد رو کرد به مردی که در تاریکی نسبتاً مطلق کنارش ایستاده بود و گفت این کار بیفایده ست… مرد هم بی آن که پاسخی دهد، رویش را برگرداند و از او فاصله گرفت.
شعله کاغذ در هم پیچیده خاموش شد و مجدداً پارک به کلی در تاریکی فرو رفت. اما بلافاصله شعله دیگری روشن کردند و به سمت پاهای جسد گرفتند مایک به یکی دیگر از تماشاچی ها نزدیک شد و تکرار کرد: این اصلا لازم نیست … اون دیگه مرده بیشتر از این نمیشه بهش آسیب رسوند. این یکی غرولندی کرد ولی نگاهش را همچنان به شعله آتش کاغذ دوخته بود. جواب داد: خیلی هم خوبه. این جوری پول شهرداری توی جیب خودش میمونه و سر و کله هیچ وکیل وزیری هم از بیرون شهر پیدا نمیشه. مایک هم پاسخ داد: دقیقاً من مشکلی با این قضیه ندارم ولی میگم دیگه سوزوندنش فایده ای به حال ما نداره. مرد که همچنان به شعله زل زده بود گفت: خب ضرری هم نداره داره؟ …
- انتشار : 20/06/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403