کتاب مادر
عنوان | کتاب مادر |
نویسنده | ماکسیم گورکی |
ژانر | ادبی، اجتماعی، عاشقانه |
تعداد صفحه | 482 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب در مورد روایت عشق یک مادر به فرزندش است و بازگو کننده تلاش مادری برای رسیدن به خوشبختی برای خود٬ فرزند و مردمش است. نیلوونا (مادر)، زنی است که خواندن و نوشتن نمیداند، از شوهرش کتک میخورد، هم همسر یک کارگر است و هم مادر یک کارگر دیگر، که خود آن ها قربانیان هیولای آهنین (کارخانه) هستند. میخوارگیهای تمام نشدنی پس از آن که منجر به کتک زدن زنها و بچهها میشود، تنها دلخوشی و تفریح چنین انسانهایی است که زندگی نابسامان و ابلهانهای را به دنبال خود میکشند و سرانجام نیز به مرگی زودرس میمیرند …
خلاصه کتاب مادر
صبح خیلی زود که آندره و پاول تازه از خانه بیرون رفته بودند ماریا كرسونوا به شدت به پنجره زد و فریاد کرد ایزایی کشته شده بریم ببینیم؟ مادر از جا پرید نام قاتل مانند تیری از خاطرش گذشت شالی به روی شانه هایش انداخت و پرسید: کی این کار رو کرده؟ ماریا جواب داد قاتل که پهلوی ایزایی نمونده زده و فرار کرده در راه که میرفتند دنبال کلامش را گرفت دوباره برای پیدا کردن مقصر همه جا را میگردن جای خوشبختیه که مردان تو در خونه بودن و من میتونم شهادت بدم نصفه شب از جلوی خونهی
شما گذشتم. از پنجره نگاهی کردم و دیدم هر سه شما دور میز نشسته بودین. مادر به حالت وحشت فریاد زد: ماریا چطور ممکنه اون ها را متهم کنن؟ ماریا با اعتقاد راسخ جواب داد: پس کی اونو کشته؟ یقیناً یک نفر از دستهی شماها بوده همه میدونن که علیه اون ها جاسوسی میکرد. مادر نفس زنان ایستاد و دست را روی قلبش گذاشت. چته؟ نترس؟ ایزایی فقط به سزای خود رسیده… سریع تر بریم. پلاگه بدون آن که بداند به چه دلیل برای دیدن جنازه میرود راهی شد. در تمام مدتی که در راه بود به
وسف چیکف فکر میکرد. در نزدیکی کارخانه روی آوار خانه ای که به تازگی از حریق سوخته بود جمعیتی گردآمده بودند که مانند زنبور صدا میکردند و روی بقایای آهک پا میگذاشتند و ابری از خاکستر برپا میساختند. در آنجا عدهی زیادی زن و بچه جمع شده بودند دکان دارها پیشخدمت های رستوران مجاور پاسبان ها و پتلین PETLIN، ژاندارم که پیر مرد بلند قدی بود با ریشی نقره فام و چندین نشان داشت، نیز آمده بود. بدن ایزایی روی زمین به حالت نیمه در از افتاده بود پشتش به تیری که از آتش سیاه شده بود …
- انتشار : 11/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403