کتاب میشل عزیز
عنوان | کتاب میشل عزیز |
نویسنده | ناتالیا گینزبورگ |
ژانر | درام، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 165 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب میشل عزیز اثر ناتالیا گینزبورگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بیشتر قسمتهای کتاب، نامههایی هست که افراد مختلف برای میشل عزیزشون نوشتند. میشل تنها پسر خانواده و عزیزکرده پدر است که مدتی درگیر قضایای سیاسی بوده و اکنون کشور را ترک کرده، دوست صمیمیاش، مادرش، خواهرش و دختری که با او رابطه داشته برایش نامه مینویسند و از زندگی خود میگویند و او نیز گاهی جوابهای کوتاه میدهد …
خلاصه کتاب میشل عزیز
“میشل عزیز” نامه کوتامت را دریافت کردم. نمیدانم چه چیز مانع شد که وقتی پدرت فوت کرد به اینجا بیائی. در چنین مواردی نمیفهمم چه چیز ممکن است مانع شود که انسان خودش را برساند. نمیفهمم از خودم میپرسم آیا وقتی من بمیرم میآئی یا نه؟ آره، به قوم و خویشها گفتیم که در لندن هستی و ذاتالریه گرفتهای. از اینکه به ساسکس میروی خوشحالم بايد خوش آب و هوا باشد. من وقتی بدانم که شماها در هوای آزاد هستید خیالم راحت است. وقتی کوچک بودید و به ییلاق میرفتیم، من حوصلهام بینهایت سر میرفت و دق میکردم ولی بخودم میگفتم که یکروز بیشتر هم برای شماها غنیمت است. بعد وقتی با پدرت زندگی میکردی از فکر اینکه او در چله
تابستان ترا در رم نگاه میدارد، دق میکردم. او از کوه خوشش نمیآمد فقط دریا را دوست داشت. صبحها ترا همراه خدمتکار به پلاژ اوستیا Ostia میفرستاد و میگفت اینطوری خیلی هم خوب است. ننوشته بودی که آیا برای این پرفسور زبان شناسی باید آشپزی هم بکنی یا نه. برایم بنویس که اگر قرار است آشپزی هم بکنی چند تا دستور غذا برایت بنویسم. ماتیلده یک کتابچه قطور دارد و دستور طبخ غذاها را از روزنامهها و تقویمها میچیند و در آن میچسباند. شماره تلفن ساسکس را برایم نوشتهای ولی من مجبورم از تلفن عمومی بتو تلفن کنم، چون هنوز تلفن مرا نصب نکردهاند. تلفن عمومی در رستوران است و رستوران همیشه شلوغ، میترسم وقتی بتو تلفن میکنم گریهام
بگیرد و آن رستوران برای تلفن کردن و زار زدن محل مناسبی نیست. مرگ پدرت برای من خیلی سخت بود حالا بیش از همیشه احساس تنهایی میکنم. بمن کاری نداشت برایم تکیه گاهی نبود. حتی برای خواهرانت هم تکیه گاه نبود، فقط ترا دوست داشت و بس و این عشق نسبت بتو گوئی نسبت بتو نبوده و در عوضی نسبت به کسی است که کوچکترین شباهتی بتو ندارد و خودش آنرا اختراع کرده است. قادر نیستم برایت شرح بدهم که چطور و چرا از وقتی او مرده است بیشتر احساس تنهائی میکنم شاید چون خاطرات مشترکی داشتیم خاطراتی که در جهان فقط متعلق به من و او بود. درست است که وقتی یکدیگر را ملاقات میکردیم دربارهاش اصلا حرفی نمیزدیم ولی حالا درک میکنم …
- انتشار : 11/11/1403
- به روز رسانی : 12/11/1403