کتاب نبرد هزارتو
دانلود کتاب نبرد هزارتو (جلد چهارم مجموعهی پرسی جکسون) اثر ریک ریوردان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماجراجویی در هزارتویی هولناک و رویارویی با هیولاهای اساطیری! ریک ریوردان در کتاب پرسی جکسون 4: نبرد هزارتو از زمانی میگوید که جنگ نهایی دیگر نزدیک شده است ...
خلاصه کتاب نبرد هزارتو
حداقل خواب شبانهی خوبی قبل از جستجو داشتم، درسته؟ اشتباهه. آن شب در رویاهایم در کابین پرنسس آندرومیدا بودم پنجرهها به روی دریای مهتابی باز بود. باد سردی پردههای مخملی را میرقصاند. لوک، بر روی قالیچهای ایرانی در مقابل تابوت طلایی کرونوس زانو زده بود. در نور ماه، موهای لوک کاملاً سفید به نظر میرسید. او قبای کوتاه یونان باستان و ردایی سفید، شبیه شنلی که از شانههایش پایین افتاده باشد، پوشیده بود. لباسهای سفید او را نامناسب و کمی غیر واقعی نشان میداد مثل یکی از خدایان کوچک در کوهستان المپ آخرین باری که او را دیدم شکسته و در هم بعد از سقوط بسیار بلندی در کوهستان تام بود.
حالا کاملاً حالش خوب بود. خیلی سالم تر. او گفت: جاسوس هامون گزارشهای خوبی دادند، سرورم همون طور که شما پیش بینی کردید، کمپ دو رگهها جستجویی رو شروع کرده قراردادمون هم تقریباً کامل شده. -عاليه. صدای کرونوس، دیگر، آنچنان تیز مانند خنجر نبود آن صدا سرد و ستمکارانه بود. -وقتی که اسباب سفر رو در اختیار داشتیم خودم ارتش پیشگام رو فرماندهی میکنم. لوک چشمانش را بست مثل این که داشت افکارش را جمع میکرد. سرورم شاید خیلی زود باشه شاید کریوس یا هیپریون بتونن فرماندهی... -نه. صدایش کاملاً راسخ و مستبدانه بود. -فرماندهیاش میکنم. یه قلب دیگه که به نهضت ما بپیونده،
کافی خواهد بود. حداقل کاملاً از تارتاروس برخواهم خواست. -اما فرم بدنتون سرورم.. صدای لوک داشت میلرزید: شمشیرت رو نشونم بده، لوک کستلان؟ رعشهای از میان بدنم عبور کرد. متوجه شدم که قبلاً هرگز اسم فامیلی لوک را نشنیده بودم. حتی هرگز به ذهنم هم خطور نکرده بود. لوک شمشیرش را کشید. لبهی دوکارهی بک بیتر به طور ضعیفی درخشید. نیمه فولاد، نیمه برنز آسمانی. تقریباً چند بار به وسیلهی این شمشیر تا پای مرگ رفته بودم. اسلحهای شیطانی بود. قادر بود هر دو نوع هیولاها و فانیها را بکشد. تنها تیغهای بود که مرا واقعاً میترساند. کرونوس به او یادآوری کرد. -تو خودت رو به من پیشکش کردی این شمشیر رو ...



دیدگاه کاربران