کتاب پادشاه آهن

عنوانکتاب پادشاه آهن (رویازاد آهنین)
نویسندهجولی کاگاوا
ژانرفانتزی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، ادبیات نوجوانان
تعداد صفحه347
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب پادشاه آهن (رویازاد آهنین) (جلد اول مجموعه سرزمین آهن) اثر جولی کاگاوا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

مگان چیس سرنوشتی عجیب و راز آلود دارد. سرنوشتی که هیچ کس نمی‌تواند حتی تصورش را بکند. همیشه یک چیزی در زندگی مگان درست نبوده، انگار چیزی کم است، از همان زمانی که پدرش درست مقایل چشمانش ناپدید شد. او هرگز حس نمی‌کرده که در مدرسه راحت است و آرامش دارد یا حتی در خانه. هنگامی که یک غریبه‌ی سیاه شروع به تماشای او از دور می‌کند و …

خلاصه کتاب پادشاه آهن

به رابی زل زدم فکر کردم که شاید این یکی از شوخی‌های مسخره‌اش است. رابی آنجا نشست و با خونسردی مرا ورانداز کرد، واکنشم را تماشا می‌کرد. با اینکه هنوز نیشخند نصفه نیم‌های روی لبش داشت چشم‌هایش جدی و بی‌احساس بود، شوخی نمی‌کرد. بالآخره بالكنت گفتم: …ب… بچه‌ی جایگزین؟ مگه اون یه جور چیز نیست… یه جور… طوری نگاهش می‌کردم انگار عقلش را از دست داده جمله‌ام را برایم تمام کرد. «فیری بچه‌ی جایگزین، یه بچه فیریه که با یه بچه‌ی آدمیزاد عوض شده معمولاً بچه‌ی ترول یا گابلینه، هرچند پیش اومده که سیدها – یعنی فیری‌های اشراف زاده هم قبلاً بچه‌هاشون رو عوض کنن،

برادرت جایگزین شده. اون جونور ایتان نیست، همون طور که بنده ایتان نیستم. زمزمه کردم: دیوونه شدی؟ اگر ننشسته بودم، از رابی فاصله می‌گرفتم و به سمت در می‌رفتم. زده به سرت. وقتشه کمتر انیمه تماشا کنی راب. چیزی به اسم فیری وجود ندار. رابی آه کشید. واقعاً؟ توجیه تو همینه؟ چه رقت‌انگیز. فکر می‌کردم بهتر از این‌ها باشی. پرنسس دست به سینه به عقب تکیه داد. از روی کاناپه پریدم و فریاد زدم: فکر می‌کردی من بهتر از این‌ها باشم؟ اصلاً می‌شنوی داری چی میگی؟ واقعاً انتظار داری باور کنم که برادرم یه جور پیکسی با گرد درخشان و بال‌های پروانه است؟ رابی با ملایمت گفت: احمق نباش. اصلاً نمی‌دونی داری در

مورد چی حرف می‌زنی، داری به تینکریل فکر می‌کنی، که واکنش معمول آدمیزادها به شنیدن کلمه‌ی فیریه. فیری‌های واقعی اون شکلی نیستن. برای لحظه‌ای مکث کرد. خُب، البته به جز پیسکی‌ها، اما قضیه‌ی اونا کاملاً جداست. سر تکان دادم. افکارم در آن واحد به هزار و یک راه می‌رفت. زیر لب گفتم: الان نمی‌تونم باهات سروکله بزنم. باید برم ببینم ایتان چطوره و تلوتلوخوران از رابی دور شدم. رابی شانه بالا انداخت به دیوار تکیه داد و دست‌هایش را پشت سرش گذاشت. بعد از یک چشم غره‌ی دیگر به او از پله‌ها بالا دویدم و در اتاق خواب ایتان را باز کردم. اتاق به هم ریخته بود، یک میدان جنگ پر از اسباب بازی‌های شکسته …

دانلود کتاب پادشاه آهن
52.51 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب پادشاه آهن
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها