کتاب سرزمین جذامیها
عنوان | کتاب سرزمین جذامیها |
نویسنده | بهمن انصاری |
ژانر | اجتماعی |
تعداد صفحه | 105 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب سرزمین جذامیها اثر بهمن انصاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سرزمین جذامیها، مجموعهای از بیست داستان کوتاه و بیست قطعه ادبی میباشد. داستانهای کوتاه این مجموعه از دو بخش «داستانهای کلاسیک» و «داستانهای پست مدرن» تشکیل شدهاند و همچنین قطعات ادبی نیز تلفیقی از دو سبک کلاسیک و پستمدرن میباشند. این کتاب، یک اثر اجتماعی است و محوریت اصلی موضوعات داستانهای آن، «زندگی کارگران»، «مشکلات کودکان کار»، «معضلات زندگی زنان»، «روشنفکران سرخورده»، «هنرمندان متعهد» و… میباشد. بنابراین کتاب حاضر، اولین و احتمالا مهمترین کتابی است که مستقیما به مشکلات قشر فرودست جامعه پرداخته است. در واقع این کتاب، صدای قشر ضعیف اجتماع است …
خلاصه کتاب سرزمین جذامیها
با وجودی که درب قفس باز بود اما جغد پیر حوصله پریدن نداشت. بیرون شدن از قفس فلزی و درون شدن به آزادی مجعولی که در اصل قفسی است با ابعاد گستردهتر حماقتی مزخرف است. نیست. حلزون در خانهاش آرمیده بود. شاید مشغول شنیدن اخبار از تلویزیون کهنهاش بود VOA با BBC ؟ چه فرقی میکند. فرجام همهشان یکی است. فرجام همهشان نرسیدن به حقیقت است. نیست؟ زن در خود قدم میزد. گاهی لگدی بر افکارش مینواخت. گاهی با سیگرمههای درهم فحشی نثار دیروز و امروز کرده و بر ریش فردا میخندید. شاید هم گرسنه بود. جویدن گوشت تن خود لذیذ است. نیست؟ کوه بلندی که در آن
دورها بود ترک برداشت. کوهی که شکافته شود دیگر با وصله و پینه جمع و جور نخواهد شد. مگر میشود؟ چشمش کور! آن روزها که پشت و پناه خلقی بود باید به فکر این روزهای بیپناهی میافتاد. این عقوبت بیفکری است. نیست؟ جغد پیر، حوصلهاش سر رفت چندباری دور تا دور قفس را گز کرد ولی بیفایده بود. هیجان انگیز نبود نهایتاً فکر بکری از ذهنش گذشت. برای فرار از بیحوصلگی خودکشی کرد. خوب کرد؛ نه؟ حلزون -در پای تلویزیون- چشمهایش گرم شد. خوابیدنی لذیذ را طلب داشت آرام آرام پلکهایش به روی هم میافتاد که ناگهان کرمها ریختند و برای مصادره کردن خانهاش سروکلهاش را به ولورده ساختند.
حلزون با لبخند مکیدن مرگ را آغاز کرد. خوب کرد؛ نه؟ زن پلکیدن در خود را رها کرد و به عقربههای ساعت خیره شد. برای دوختن آسمان به زمین نیازمند گامی بلند بود. چنگ انداخت و قلبش را بیرون کشیده در معدهاش دفن کرد. خوب کرد؛ نه؟ کوه بلند از شدت فشار درد و رنج و غم و اندوه منفجر شد. ترکیدنی لذیذ از درد خلق خلقی که به او تکیه کرده بودند در زیر آوار او زنده به گور شدند همه با هم با دردهایشان در زیر آوارهای تنها پناهشان کوه در واپسین لحظات بودن لبخندی تلخ بر جماعت انداخت و نبودن را آغاز کرد. خوب کرد؛ نه؟ سر خوردن در آسمان و پرواز در عمق زمین با تکههای پنیری که در دیده شد و فردایی که …
- انتشار : 28/09/1403
- به روز رسانی : 01/10/1403