رمان با سنگ ها آواز میخوانم

عنوانرمان با سنگ ها آواز میخوانم
نویسندهمائده فلاح
ژانرعاشقانه، بزرگسال
تعداد صفحه874
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان با سنگ ها آواز میخوانم اثر مائده فلاح به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

مارال دختر جوونی که تو یک کارخونه نساجی به عنوان طراح کار می‌کنه. وقتی به کارخونه میره متوجه میشه پسر رئیس کارخونه از نروژ برگشته ایران تا هم اداره کارخونه رو به دست بگیره و هم پرونده قتل برادرش رو پیگیری کنه. یزدان که خبرای ریز و درشتی از صمیمیت یاشار و مارال به گوشش خورده مارال و ریز ذربین می‌گیره و …

خلاصه رمان با سنگ ها آواز میخوانم

صبح بعداز بیدارشدن همراه میثم از خانه بیرون رفتم ماشین پژوی بابا بعد از فوتش گوشه‌ حیاط خاک می‌ خورد نه میثم طاقت رفتن به طرفش را داشت و نه من تا وقتی که عمو در تهران حضور داشت با ماشین عمو تردد می‌کرد اما با برگشتن عمو به آمل برای رفت و آمد به دانشگاه با مشکل مواجه بود دایی هم خیلی به او اصرار کرده بود که ماشینش را بردارد اما میثم گران بودن ماشین را بهانه و از گرفتن ماشین دایی خودداری کرد دایی به مامان گفته بود که ماشین را بفروشیم و ماشین دیگری بخریم من با دایی موافق

بودم. اما مامان از ته دلش راضی نبود. از طرفی هم نمی‌توانست عدم رضایتش را پنهان نماید. وقتی منتظر سرویس نساجی بودیم رو به میثم کردم و گفتم: تو برو یه خرده زود اومدیم تا ده دقیقه دیگه می‌رسه. شانه ای بالا انداخت و شالش را به نزدیک دهانش آورد: ده دقیقه چیزی نیست منتظر می‌مونم تا بیاد. هوا هنوز روشن نشده تاریکه. دستم را مشت کردم و داخل پالتو گذاشتم. میثم چرخید و روبرویم ایستاد. با اخم گفت: حالا این پسره برات شر نشه. -نه بابا چیکار به من داره. منظورش از پسره پسر شیوا

خانم بود خاله شیرین زنگ زد و چیزهایی از اوضاع نساجی گفت که باعث نگرانی مامان و حساس شدن میثم شد با آمدن سرویس نساجی خداحافظی کردم و سوار ون شدم. تازه نیم ساعتی بود که به کارخانه آمده بودم که با شنیدن صدای همهمه ای از حیاط بلند شدم و به سمت پنجره رفتم بازم آقای پرماجرا وسط حیاط دور از بقیه ایستاده و با تمسخر به چند نفری که داخل حیاط بودند نگاه می‌کرد به نظرم یکیشان مشتری بود. سروش هم با آنها صحبت می‌کرد احتمالاً در حال ماله کشی حرف و کارهای پسرعمه اش بود …

دیدگاه کاربران درباره رمان با سنگ ها آواز میخوانم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماریا
ماریا
1 سال قبل

خیلی دوست داشتم بخصوص شخصیت یزدان داستان حرف اول رو میزد

Lovely
Lovely
1 سال قبل

رمان زیبایی بود و البته متفاوت👌👌

پریسا
پریسا
1 سال قبل

لطفا رمان شب به شب دود میکنم غم هایم را از همین نویسنده رو بزاربن ممنون

پریسا
پریسا
1 سال قبل

رمان خیلی خوبیه

eshtivanimaryam@yahoo.com
eshtivanimaryam@yahoo.com
1 سال قبل

رمان عالی با قلم زیبای خانم فلاحی ،سه تا زمان از خانم فلاحی خوندم، کنار نرگسها، با سنگها آواز می‌خوانم و دره رویاها، که از همه زیباتر کنار نرگسهاست و بعدش با سنگها آواز میخوانم، از دره رویاها زیاد خوشم نیومد،