دانلود رایگان رمان لوکیشن اثر عادله حسینی
دانلود رمان لوکیشن اثر عادله حسینی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
علی به جرم قتل و خشونت در زندان است (پناه شفق) وکیل جوان و بی تجربه ای که پرونده ی او را بدست میگیرد، اما علی هیچگونه همکاری نمیکند او سعی دارد راز این قتل را فاش نکند! اما با به وجود آمدن عشقی آتیشن و …
خلاصه رمان لوکیشن
پوران قندان را کنار استکان چای قرار میدهد و در جواب جملهی زحمت نکشید پناه آرام جواب میدهد: زحمتی نیست. روی کاناپهی رو به روی پناه جای گیر میشود. پناه در جایش کمی جابه جا میشود و با خودش فکر میکند این زن هربار نسبت به بار قبل شکسته تر است. موهای کنار شقیقه اش یک دست سفید شده است. موهای نه چندان بلندش را با کش مو آن قدر محکم بسته که انگار حتی حوصلهی آزاد بودن یک تار آن را هم ندارد. -چاییت یخ نکنه پناه جان! با این جمله پوران پناه نگاهش را میگیرد و در حالی که خم میشود و فنجانش
را بر میدارد میگوید: به پیشنهاد من فکر کردید دخترعمه؟ میتونید باهاش صحبت کنید و قانعش کنید؟ پوران کف دستش را پشت دست دیگرش میساید. لرزش دستانش محسوس است. پنج سال است که این لرزش مهمان دست ها و گاهی تمام تنش میشود. چشمانش را در فضای اتاق می چرخاند. چشمانی که به خاطر زیاد شدن چروک های دور آن ریزتر از قبل به نظر میرسد. -نمیدونم من اصلا نمیدونم کار درست چیه. پناه آرنجش را روی زانو میگذارد و فنجان را در همان حالت در هوا نگه میدارد. با لحن ملایم و تاثیر گذارش
جواب میدهد: فکر میکنم واضحه که کار درست اینه دست روی دست نذاریم حداقل حالا که یه حرفی برای گفتن برای قانون داریم. پوران لب های بی رنگش را به حالتی متفکر به هم میدوزد و بعد از کمی تامل از حس غالبش میگوید من از قانون سر در نمیارم ولی میترسم اگه یه بار دیگه اون جلسات دادگاه برگزار بشه و این بارم نتیجه ای نگیریم قراره چی به سر علی بیاد… به اینش فکر کردی. پناه بی آنکه لب به فنجان بزند آن را روی میز بر میگرداند. مشخص است که باید انرژی زیادی بگذارد تا بتواند خیال این زن همیشه نگران و مارگزیده را …
زیبا بود.قلم خانم حسینی خیلی خاص و خوبه.ارزش وقت گذاشتن رو داره واقعا.👌
خسته نباشید به نویسنده ی توانا🌹
رمان خوبی بود
خوب بود
سلام چرانمیتونم این فایل رو دانلودکنم؟ لطفا فایل روچک کنید🙏
توی لینک دانلود متن رو مشاهده نکردید چی نوشتیم؟
سلام ادمین جان چرا چند روزه رمان نمیزاری؟
چشم، پیش میاد، سرم شلوغه