دانلود رایگان رمان صحرای ویرانگر اثر فرشته تات شهدوست
دانلود رمان صحرای ویرانگر اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پلیس موفق نمیشود قاتل پدر صحرا را پیدا و پرونده را به سرانجام برساند، اشخاصی نا آشنا با مزاحمت های تلفنی و پیامک های مشکوک، باعث آزار و اذیت صحرا میشوند و زمانی که صحرا حس ناامیدی میکند و برای نجات جان خانواده اش چاره ای جز تسلیم شدن نمیبیند، پای مرد مرموزی به نام امیرسام به ماجرا باز میشود …
خلاصه رمان صحرای ویرانگر
مسیرش بهشت زهرا بود. این روزها بیشتر از هر وقت دیگری به آنجا سر میزد. سر راه پیاده شد. هیچ وقت دست خالی نمیرفت. پدرش عاشق رز سفید بود؛ و پوریا… او بیشتر از نسترن و لاله عباسی خوشش می آمد. لبخند زد. ذهنش بی اختیار به عقب کشیده شد. مقصدش دانشگاه بود. عجله داشت و میدانست اگر دیر کند کلاسش را با استاد سازگار از دست میدهد اما… وقتی در را باز کرد یک سبد پر از رز سفید و صورتی پیچیده در زر ورق نقرهای چشمش را زد. مات و مبهوت نگاهش را داخل کوچه چرخاند. آن وقت از
روز پرنده پر نمیزد خم شد و با کنجکاوی کارتی که میان گلبرگ یکی از رزهای صورتی، گیر افتاده بود را برداشت قلبش تند میزد بی دلیل دلشوره داشت. نگاهش روی آن خطوط شکسته ثابت ماند. با قلم آبی نوشته بود «پرسه زدن در خیالت زیباترین رویای من است هوایم باش تا نفسم نگیرد؛ پوریا» سرش را تکان داد و زیر فشار بغضی که عضلات گلویش را منقبض کرده بود، لب هایش را روی هم فشار داد. چشمان تب دار و سرخش را به دنبال اسم «پوریا» روی سنگ های مرمرین حرکت داد. هر قدمی که بر میداشت تنش در
اثر برودت هوا و جان سرما زده اش بیشتر میلرزید. نتوانست مثل پوریا عاشق باشد. از درکش عاجز بود. نه اینکه نخواهد؛… نمی توانست. صحرا؛ عاشق شدن را بلد نبود… اما پوریا با همه مردانی که تا به آن روز دیده بود فرق داشت آرام و سر به زیر بود. محجوب و شیدا بود. تنها مردی که وقتی کنارش میایستاد هیچ حس بدی نداشت. محرمش بود اما مرهمش نه! با او احساس غریبی می کرد! پوریا از حرف زدن خوشش میآمد. از مرور خاطراتش حتی هر چیزی او را به وجد میآورد، اما صحرا نقطهی مقابلش بود …