دانلود رایگان رمان حاکم اثر فرشته تات شهدوست
دانلود رمان حاکم اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پریزاد، برخلاف خواستهی دوست برادرش به نام امیر بهادر، برای اینکه از برادرش پیمان خبری بگیرد با یک پسر قرار ملاقات میگذارد! امیر بهادر بسیار عصبانی میشود، پریزاد بی اطلاع از این خشم و سوظن امیر بهادر، به درخواست او به دیدنش میرود ولی در تلهی او گرفتار میشود …
خلاصه رمان حاکم
نیم نگاهی به اطرافش انداخت و سراسیمه در را هول داد و وارد حیاط شد و آن را بست. به حدی بلند که تنش ثانیه ای لرزید و ضربان قلبش که مرز را تا آن زمان بی محابا شکافته بود بالا رفت… چند لحظه ای چشمانش را بست و با دو یا سه نفس عمیق کمی آرام گرفت… که پلک زد و نگاهش در دو چشم جدی و مشکی افتاد، ترسید و اما همین خودش را بیشتر به در چسباند… چشمانش از ترس و تعجب گشاد شده بود که هول شد و لرزان گفت: س سلام… امیر بهادر یک تای ابرویش را بالا انداخت و حینی که تنها دو یا
سه قدم با او فاصله داشت نگاهی به سراپای دخترک انداخت… شلوار جین سرمه ای و مانتوی نخی نازک سفید و شال آبی مثل همیشه ساده اما مرتب برعکس نازیلا که سعی داشت زیباترین لباسها با بهترین برندها را بپوشد و در محلهشان فخر فروشی کند و پُز ثروت پدرش را بدهد و داشته هایش را به رخ دختران محل بکشد… پریزاد درست نقطه متضاد او بود و امیربهادر تعجب میکرد که چطور با هم هستند؟!.. تا این اندازه صمیمی هستند.. -سلام.. چرا اونجا وایسادی عین بید می لرزی؟… بیا تو… و به حالت نیمرخ ایستاد و با
دست بنای تقریبا قدیمی ساز خانه اش را نشان داد.. پریزاد که هنوز هم تردید داشت نگاهی به ساختمان انداخت و مطیعانه از در کنده شد و چند قدمی پیش رفت وقتی از مقابل امیربهادر میگذشت حس میکرد چیزی نمانده قلبش قفسه سینه اش را از فرط هیجان بشکافت و بیرون بزند. آب دهانش را برای هزارمین بار قورت داد. اما گلویش از استرس خشک شده بود. با دنیایی از تردید پا به خانه امیر بهادر گذاشته بود تا حرف حسابی که اصرار به گفتنش داشت را از زبان او بشنود. روی کاناپه ساده با روکش سرمهای وسط هال نشست …
اثر چاپی هست و متاسفانه فقط حالت مقدمه داره فایل قرارداده شده اینجا…