رمان عشق و احساس من
عنوان | رمان عشق و احساس من |
نویسنده | فرشته تات شهدوست |
ژانر | عاشقانه، هیجانی، پلیسی |
تعداد صفحه | 610 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عشق و احساس من اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بهار و مادرش باهم زندگی را به سختی میگذرانند به همین دلیل بعد از پایان تحصیلات دبیرستان به عنوان منشی در شرکتی استخدام میشود، (کیارش) پسر رئیس شرکت عاشق زیبایی بهار میشود و بهار به دلیل اوضاع خوب مالی آن ها جواب مثبت میدهد …
خلاصه رمان عشق و احساس من
تقریبا یک ماه از دیدارم با کیارش گذشته بود که یه روز وقتی رفته بودم کمی خرید کنم سر راهم دیدمش .. درست سر کوچه توی ماشینش نشسته بود و به در خونه ما زل زده بود. با دیدنش تعجب کردم بیتوجه از کنار ماشینش رد شدم که صداشو از پشت سرم شنیدم: بهار.. سرجام وایسادم و بعد از چند لحظه اروم برگشتم و نگاش کردم نگاه و لحنش جدی بود: میخوام باهات حرف بزنم. خواستم برگردم که تند گفت: خواهش میکنم.. فقط چند دقیقه. مردد نگاش کردم. نگاهش التماس امیز بود. -بگو.. میشنوم. –بیا
تو ماشین… فکر نکنم دوست داشته باشی همسایه هاتون ما رو با هم ببینن. درست میگفت.. مخصوصا همسایه های ما که از کاه کوه میساختن تردید داشتم وقتی تردید منو دید گفت: فقط چند دقیقه وقتت رو میگیرم. مطمئن باش مزاحمتی برات ایجاد نمیکنم. یکی از همسایه ها همون موقع اومد بیرون که من هم هل شدم و سریع رفتم سمت ماشین و عقب نشستم.. کیارش هم بی برو برگرد نشست و ماشینو روشن کرد. نمیدونستم داریم کجا میریم هیچ دوست نداشتم باهاش تنها باشم یا اینکه حرفی بزنم. بهش نگاه کردم
و با لحن خشکی گفتم: اقای صداقت میشه نگه داری؟ با تعجب از تو اینهی ماشین نگام کرد و گفت: چرا؟ با همون لحن گفتم: چرا نداره خب میخوام پیاده بشم. جدی گفت: ولی من باهات حرف دارم و تا حرفامو نزنم نمیذارم از ماشین پیدا بشی. عجب رویی داشتا. اقای محترم من دیگه منشی شما نیستم که به حرف هاتون گوش کنم و هر دستوری دادید بهش عمل کنم. اینجا من متعلق به خودم هستم. پرید وسط حرفمو گفت: اگر بخوام که متعلق به من بشی چی؟ با تعجب در حالی که سعی میکردم لحنم همچنان خشک باشه گفتم …
- انتشار : 28/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403