رمان یک سبد گل یاس
عنوان | رمان یک سبد گل یاس |
نویسنده | نسرین ثامنی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 642 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان یک سبد گل یاس اثر نسرین ثامنی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
روایت خاندان بزرگ رادمنش است که در باغ پهناور و وسیعی که پوشیده از گلهای الوان و درختان انبوه سر به فلک کشیده بود به وسیلهی نرده های نیزه ای سفید رنگی به حصار در آمده بود زندگی میکنند. با ورود مهمان تازه وارد ساغر و همسر امریکایی او به عمارت اشرافی و زیبایی است، پای خواهر ساغر سپیده هم به میان میآید و …
خلاصه رمان یک سبد گل یاس
هنگام ظهر بود ویلیام و هوتن و رادمنش کنار ساحل، زیر چتر سایه بان به دور میزی نشسته بودند و نوشیدنی خنک میل میکردند سپیده در فاصله ای دورتر از آنها روی تخت موربی در حال استراحت بود و چتری بر سرش سایه میگسترد. صدای قهقهه های بلند ساغر و بهنوش که در حال شنا بودند سرتاسر ساحل را فرا گرفته بود. بر پهنهی آسمان نیلگون دسته ای از مرغان دریایی در حال پرواز بودند. ویلیام منتظر فرصتی بود تا به طریقی سر صحبت را با رادمنش بگشاید اما مایل نبود در حضور شخص ثالثی موضوع مورد نظرش را طرح کند دلش میخواست به نحوی هوتن را دست به سر
کرده و او را پی نخود سیاه بفرستد. در همین اثنا ساغر و بهنوش از دریا خارج شده و برای تعویض لباس به داخل پلاژ رفتند ویلیام امیدوار بود که هوتن به زودی آنها را تنها بگذارد در حالی که هوتن کاملا درون صندلی خود فرو رفته بود و به سطح دریا خیره بود و خیال نداشت هیچ نوع تحرکی از به خود بروز دهد. ویلیام در حال نوشیدن شربت، نگاهی اطراف انداخت چشمش به بهنوش افتاد که تبسم کنان به میز آنها نزدیک میشد. در دستهایش توپ و راکت تنیس دیده میشد. ویلیام با دیدن او اندکی آسوده خاطر گشت و دریافت که عنقریب فرصت لازم را به دست خواهد آورد. بهنوش صندلی
مابین هوتن و ویلیام را پیش کشید و به آرامی روی آن نشست. ویلیام لیوانی را از نوشیدنی پر کرد و مقابلش نهاد و پرسید: دریا چطور بود؟ بهنوش به خاطر نوشیدنی تشکر کرد و پاسخ داد: بسیار عالی و دلچسب شما نمیخواهید شنا کنید؟ ویلیام در جوابش تبسم کرد و گفت: من ترجيح داد استراحت کرد فردا باید حرکت کرد. نباید زیاد کود را کسته کرد. مقصودش این بود که نمیخواهم زیاد فعالیت کرده و خسته شوم بهنوش این بار با صدای بلند خندید و گفت: من می خواستم از شما تقاضا کنم با من تنیس بازی کنید. ساغر عقیده دارد که شما تنیس باز ماهری هستید. اینطور نیست؟
- انتشار : 03/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403