رمان با سقوط دست های ما

رمان با سقوط دست های ما 1
عنوانرمان با سقوط دست های ما
نویسندهزینب ایلخانی
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه1355
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رایگان رمان با سقوط دست های ما اثر زینب ایلخانی

دانلود رمان با سقوط دست های ما اثر زینب ایلخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شيدا بعد از مرگ مادرش با ناپدری مهربان خود به نام بهادر زندگی می‌کند، بهادر برادری به نام بهزاد دارد که اهل دعوا و لات بازی است، شيدا و بهزاد عاشق هم شده و ازدواج مي كنند! اما این ازدواج سختی های فراوانی به خصوص برای شیدا به همراه خود می‌آورد و …

خلاصه رمان با سقوط دست های ما

اولین بار است که از بازگشت به خانه خودمان تا این حد پریشانم حالا که بهزاد برگشـته، چرا ما باید برویم؟ بابایی چند روزی است کارش را تعطیل کرده است و از فردا دوباره همه چیز مثل روز اول می‌شود. تنهایی در آپارتمان برای کسی که عجیب تنگ آمده است خفه کننده است آسانسور خراب است و خدا می‌داند برای جایی کـه نمی‌خواهی بروی این تعداد پله چه زجر و عذابی دارد. دست به نرده می‌گیرم به نقش و نگار سنگ های مرمره پله با یک وسواس خاص نگاه می‌کنم. من سلانه سلانه و بی رمق می‌روم درست مثل عقربه

های ساعت در نبود و نداشتن بهزاد. اما بابایی جلوتر، محکم و با اراده. پاگرد طبقه اول را دوست دارم؛ با گلدان های جور واجور خانم اشتری انگار این طبقه روح دارد. بیچاره اما هزار گلدان دیگر هم بیاورد، اصلا خودش را زیر گلدان‌ها غرق کند و هر روز هزار بار آبشان دهد و قربان صدقه شان برود، این ها زبان بسته اند؛ مگر می‌تواننـد غم دوری و غربت رفتن تنها فرزند و نوه های این پیرزن را پر کنند؟! هر سال عید، بابایی به خانه اش می‌رود امسال اعتراض کردم چرا مرا هم مجبور می‌کند همراهی اش کنم. بابایی تنها با یک جمله قانعم کرد:

ما نریم از غصه یک عید دیگه که تنها گذرونده، بیشتر مریض میشه. با خودم فکر کردم اگر نشود اگر بهزاد نشود اگر تنهایی پیر شوم حتما شبیه خانم اشتری مجبور می‌شوم گلدان به فرزندگی بگیرم؛ اما مگر می‌شود نبودن بهزاد را با چیزی پر کرد؟ چشمم از تندی آفتاب بسته می‌شود آفتاب، وسط زمستان؟ عين تيغه شمشیر از شیشه پاگرد طبقه دوم قصد دریدن چشم هایم را دارد قدم هایم را کمی سرعت می‌بخشم؛ با تکرار آهنگ جز بهزاد در مغزم که از عصر تا به حال از سرم بیرون نمی‌رود. من هم چون بهزاد با این آهنگ دیوانه سرعت می‌شوم …

دانلود رمان با سقوط دستهای ما
5.29 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان با سقوط دست های ما هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان با سقوط دست های ما

لطفا پس از مطالعه رمان با سقوط دست های ما نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گلی
18 روز قبل

رمان به این زیبایی و پختگی،حیف که خیلی تلخ تموم شد…خیلی خیلی تلخ

زینب
1 ماه قبل

از دیروز که رمان رو شروع کردم تا الان که تموم شد پا به پای شخصیتا گریه کردم کاش اینقدر تلخ تموم نمیشد بمیرم واسه دل شیدا و بهزاد

سپیده
3 ماه قبل

قشنگه

بهاره
7 ماه قبل

رمان بسیار خوبی بود من که لذت بردم

Moon_
7 ماه قبل

رمانش قلم وداستان عالی داشته..اما تهش خیلی دردآور..تلخ وغم انگیز تموم شد..من با تک تک شخصیتا زندگی کردم..با خنده هاشون خندیدم و گریه هاشون گریه وبادرداشون درد کشیدم..من برای شیدا..بهزاد..بهادر..مهرزاد وشمیم خیلی گریه کردم..هنوزم ک هنوزه با فکر کردن بهشون گریم میگیره..درد کشیدم…خیلی هااین دردارو کشیدن…بی گناه عذاب کشیدن وسرنوشت غیر قابل تحملی داشتن..من نمیدونستم ژانر غمگینم داره وگرنه نمیخوندم.چون اصلا نمیتونم تحمل کنم…خانم ایلخانی لطفا دیگ تهش رو اینطور تموم نکنین…لطفا بزارین همه تهش ی زندگی آرومو تجربه کنن..کنار هم زندگی کنن..بزارین حداقل ت کتاب وداستانا پایان شادی داشته باشیم…من پارتای آخر از ی جایی ب بعد اصلا نمیتونستم ب خوندن ادامه بدم..اصلا نمیخواستم ک باورکنم…
اگ ژانر غمگین پسندین ب شدت پیشنهادمیکنم
اما اگ مثل منین،اصلا سمتش نرین
بازم ممنون بابت رمان قویتون..موفق باشین

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط Moon_
Mahsa
8 ماه قبل

واقعا رمان بسیار عالیی بود.. با خنده هاشون خندیدم، با غم هاشون غم دیدم.، با بغض هاشون بغض کردم و با گریه هاشون گریه کردم.زیاد گریه کردم. اما کاش که آخرش شیدا نمیمرد..یک سال شده که من از افغانستان رمان هاتون رو میخونم اما مثل رمان «با سقوط دست های ما» هیچ رمانی عاللییی عالللییی نبوده… «نویسنده عزیز» لطفا ادامه بدین به نوشتن همچین رماه هایی اما خواهشا با مرگ کسی تمومش نکنین. 🙏🏻تشکر..

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط Mahsa
مهرنوش
8 ماه قبل

نوشته های خانم ایلخانی رو خیلی دوست دارم واقعا قوی هستند ولی چرا اینقدر تلخ در طول داستان هر طوری بشه ترجیه میدم آخرش خوش باشه تا چند روز حالم گرفته است

نازی
8 ماه قبل

جزو بهترین رمان هایی هست که تاحالا خوندم.
قلم خانم زینب ایلخانی معجزه است.
پایانی غمگین و دردآور!

لیلا
8 ماه قبل

سلام
رمان خوبی بود.. ولی پایانش تلخه

ناشناس
8 ماه قبل

من چندسال پیش این رمان روخوندم یکی از بهترین رمان های نویسنده هستش

کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک