رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25) نرگس نعمت زاده

رمان ساعت ۲۵
عنوانرمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25)
نویسندهنرگس نعمت زاده
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه974
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25) اثر نرگس نعمت زاده

رمان ساعت ۲۵دانلود رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25) اثر نرگس نعمت زاده با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دختری از جنس بهار که چهار سال به پای عشقش سوخت و مردی به نام هیراد، که تن به ازدواج اجباری داد، حالا هیراد بعد از چهار سال، درست وقتی بهار تصمیم به ازدواج می گیرد، از کانادا با زن و بچه بر میگردد، تا به هر قیمتی شده جلوی ازدواج عشقش را بگیرد …

خلاصه رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25)

لباس های بهار رو تنش کردم و دادمش به هیراد نگهش داره تا من حاضر شم … باید موهاش رو درست می کردم … شالم رو سر کردم و رفتم بیرون … از توی اتاق هیراد، صداشون میومد … بهار جیغ می کشید و غر می زد، هیراد هم هی می خندید و می گفت ببخشید … سرعت قدم هام رو بیشتر کردم ببینم داره با بچه چی کار می کنه

در اتاق نیمه باز بود … درو باز کردم و نگاهش کردم … داشت موهاش رو درست می کرد … کش موی بهار لای لبش بود و سعی داشت موهاش رو با جمع کنه، اما اینقدر بد داشت این کارو می کرد که بچه هی دردش می گرفت … رفتم جلو و گفتم: کشتی بچه رو، بدش به من … تازه متوجه حضورم شد … رفتم جلوی و بچه رو از روی میز تحریرش برداشتم

سنگینی نگاهش رو حس کردم … خیره شده بود بهم … خوشگل شدی … معذب شدم … چیزی نگفتم و سریع از اتاق رفتم بیرون … گرمم شد … بهار رو بردم توی اتاق و نشوندمش روی تختش … شروع کردم به باد زدن خودم … مگه من چه هیزم تری به باباش فروختم که باهام اینجوری رفتار می کنه؟ نه تو کاری نکردی … مشکل اصلیش هیراده … حالا بعدا دربارش حرف می زنیم

چشم چرخوندم و گفتم: چرا نمی بینمشون؟ احتمالا اون پشت مشتا نشستن … نگاهم تو نگاه هیراد گره خورد … همون موقع، بهار شروع کرد به نق زدن … از روی صندلی برش داشتم و نشوندمش روی میز … آراد گفت: بفرستش این طرف ببینم این جقله رو کمکش کردم بره پیش آراد … هیراد گفت: شما نمی خواین دست به کار شین؟ من می خوام عمو شم … آراد هم جوابش رو داد: مگه شما دو تا دست به کار شدین که ما بشیم؟ سرم رو انداختم پایین … نمی خواستم باهاش چشم تو چشم شم

نفس گفت: هنوز یه ماه هم نگذشته آقا آراد … شما فوضولی نکن … آراد خندید و دوباره مشغول بازی و حرف زدن با بهار شد … یعنی واقعا شدنی بود؟! بچه ی من و هیراد! با صدای سوت و دست، از جامون بلند شدیم … بهترین دوستم هم عروس شد … از صمیم قلب براشون خوشحال بودم … ما بهترین روزای زندگیمون رو با هم داشتیم … حتی توی ویال … معلوم نبود اگه اونا نبودن من اونجا دووم میآوردم یا نه

از دور داشتن میومدن … با دیدنش، لبخندی روی لبم نشست … لباسش کاملا پوشیده بود و دیگه شنل نداشت … سرشم کاله گذاشته بود … لباس عروسش هم خیلی ساده و ناز بود … طاها هم کت شلوار سفید پوشیده بود … موهاش هم بلند شده بود و از پشت بسته بود … از بین جمعیت گذشتن و توی جایگاه عروس و دوماد که شکل کالسکه بود نشستن، دور تا دورشون هم گل کاری شده بود

اینقدر هول بودم که اصلا ندیدم چی پوشیده … پشت سر هم چند نفس عمیق کشیدم تا آروم بشم … هنوز دست و پاهام می لرزید، اما کم کم قابل کنترل شد … کیفم رو برداشتم … برای بار دوم به خودم عطر زدم و از اتاق رفتم بیرون … چراغ ها رو خاموش کردم … گاز رو هم چک کردم … همه چیز درست بود …

دانلود رمان ساعت ۲۵
3.28 مگابایت
PDF
دسته بندی : رمان عاشقانه
نویسنده : نرگس نعمت زاده
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25) هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25)

لطفا پس از مطالعه رمان ساعت بيست و پنج (ساعت 25) نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Thv
10 ماه قبل

موضوع این رمان خوب بود فقط از یجاهایی به بعد در واقع بخش زیادی از رمان همش فلش بک داشت که واقعا ادمو گیج میکرد که این ادامه کدوم بخشه.که از نظر من خوب نبود.
ولی در کل لذت بردم از خوندنش بخصوص که از جلد اول موضوع جذاب تر هم شد.

الهه
1 سال قبل

رمان بدی نبود…قلم خوب بود و داستان بد نبود
اما مشکلی که وجود داشت پرش های زیاد در متن داستان همراه با فلش بکهایی که گاها گیج کننده بود…در کل اگر این مشکل رو نداشت جریان داستان خوب بود

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک