دانلود رایگان رمان عسل چشمهایت اثر ندا شفیعیان
دانلود رمان عسل چشمهایت اثر ندا شفیعیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
غزل حسابدار دوم یک شرکت واردارت و صادرات دارو هست، او بشدت با ازدواج مخالف است، و سر همین قضیه مدام با مادرش که ( عاشقانه دوستش دارد) به مشکل می‌خورد! تا زمانیکه با همکاران و حامد سعیدی رئیس جدید شرکت مجبور به یک سفر کاری می شود و شروع عاشقانه ایی که …
خلاصه رمان عسل چشمهایت
نگفتم سر شام مهرداد و حامد با هم گرم خاطره بازی شدند و من و هانیه هم حسابی حرف زدیم و خندیدیم. دختر فوق العاده ای بود و اصلا انگار “باشخصیتی” با خونشون عجین شده بود. حتی با وجود این همه سال که خارج از کشور با برادرش زندگی کرده بود، خیلی بی ریا و به قول معروف خاکی برخورد می کرد. خلاصه عاشق شخصیت و روحیه ی شوخش شدم. یه ربعی بود که شاممون تموم شده بود و حالا هر چهار نفرمون به صندلی هامون راحت تکیه داده و شاید به نوعی در حال هضم غذامون بودیم.
مهرداد که واقعا هنوز هم نفهمیده بودم چه طور به این سرعت توی معده اش جا باز کنه، رو به جمع پرسید بچه ها دسر چیزی می خورید؟ حامد خندید و با جوابی که داد مطمئن شدم کلا پسرها این جوری هستند که با معده اشون هیچ مشکلی ندارند. _نیکی و پرسش داداش؟! با چشم های گرد شده سمت مهرداد برگشتم و گفتم: هنوز شاممون نرفته پایین ها! هانیه لبخند ملیحی زد و گفت: شام ما پایین نرفته عزیزم، این هایی که من میبینم معده هاشون دوباره به قار و قور افتاده!
با هم خندیدیم که این بار مهرداد به خودشون و ما هم زمان اشاره کرد و گفت: شما دو تا چی رو با چی مقایسه می کنید؟ فکر کردید هیکل های ورزشکاری ما با اندام ظریف شما یه اندازه غذا لازم داره؟ واقعا هم راست می گفت چون هر دوشون بدن های ورزیده ای داشتند که براش زحمت کشیده و عرق ریخته بودند. البته مهرداد رو که در جریان بدنسازیش بودم ولی حامد کاملا مشخص بود اون بازوهایی که برجستگیشون از زیر آستین های لباسش معلوم بود و اون سینه ی پهن و شکمی که اصلا برآمدگی نداشت …
واقعا رمان قشنگی بود و ارزش خوندن رو داشت
سلام واقعا خسته نباشید یک رمان عالی و بینظیره دست نویسنده درد نکنه واقعا لذت بردم دمتوح گرم به امید موفقبت های ببشتر