دانلود رمان ده درجه زیر صفر اثر عاطفه انصاری
دانلود رمان ده درجه زیر صفر اثر عاطفه انصاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شهرزاد، با تمام توان قصد دارد زندگی بهم ریختهی خود را سر و سامان بدهد، ولی سرنوشت خیال ندارد، ساز ناکوک قصهی او را کوک کند! خبر آزادی شاهین بعد از ده سال (شاهینی که کینهی عمیق از او دارد و مقصر تمام بدبختی هایش را شیدا میداند) راهی جز فرار برایش باقی نمیگذارد …
خلاصه رمان ده درجه زیر صفر
نگاهی به سر و وضع خانه انداختم. ظاهرش بیش از آن تجملاتی بود که کسی از اطرافیان خودم یا خاتون را به خاطر بیاورم. کرایه را حساب کردم و پیاده شدم نمیدانستم زنگ زدن آن هم این وقت صبح کار درستی است یا نه اما چاره دیگری نداشتم. زنگ را فشردم و خودم را به پنل نزدیک کردم ولی هیچکس جوابم را نداد خسته از شب پرا از تنشی که گذرانده بودم روی دو با نشستم و زانوهایم را در آغوش کشیدم. گوشی را از داخل کوله ام بیرون آوردم و چندباری با آن ور رفتم اما فایده نداشت. ناچار سرم را روی زانو گذاشتم
نمیدانم چه زمانی به خواب رفتم اما با برهم خوردن تعادلم هوشیار شدم ساعت دور دستم را نگاه کردم زمان زیادی نگذشته بود. بلند شدم قدمی در سر تا ته کوچه زدم و با گذشتن هر عابر پیاده یا سواره ای مسیرش را تعقیب کردم تا اگر به سمت خانه رفت از پیاش بروم اما تا عصر هیچ خبری نشد. کم مانده بود از بی کسی زیر گریه بزنم که ماشینی وارد کوچه شد و توقفش مقابل درب ورودی خانه حواسم را جمع کرد بی معطلی به سمتش با تند کردم و چند بار دست تکان دادم تا توجه اش را جلب کنم حرکاتم اثر کرد و راننده بی
توجه به درب باز شده خانه حرکت نکرد کنارش ایستادم خواستم چند ضربه به شیشه های دودی ماشین بزنم که در باز شد و با دیدن صورت راننده دستم در هوا ماند. نه خودش بود؟ خود خودش؟ به چشم هایم شک داشتم؛ این چه سر و وضعی بود؟ آه خاتون.. آه! این چه پناه گاهی بود که برای من در نظر گرفته بود؟ من اینجا چه میخواستم؟ او هم دست کمی از من نداشت میان خشم و بهت گیر کرده و جز نگاه حیران واکنشی نشان نمی داد. قدمی به عقب برداشتم و خواستم راه آمده را برگردم اما صدای الحمد لله گفتن خاتون …
این رمان در عین سادگی ، عالیه