دانلود رمان مردی که شناخته نشد اثر زهرا راستگو
دانلود رمان مردی که شناخته نشد اثر زهرا راستگو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
عشقی یه طرفه و ممنوعه که بدجور دختر داستان رو اسیر کرده، سموئیل پسر یهودی و خاص و مرموزی که فاطمه به شدت عاشقش میشه! جلوی چشم های فاطمه اتفاقات خاصی بین سموئیل و دخترخاله ش می افته که حسابی فاطمه رو عصبی می کنه تا اینکه …
خلاصه رمان مردی که شناخته نشد
فاطمه در ماشین را باز میکند و پایین می آید شلوار جین تنگ را که با هر بار تکان خوردن جمع میشد را پایین می کشد نفس عمیقی می کشد و شش هایش را پر از هوای اول صبح آذرماه می کند دکمه های پالتویش را می بندد و نگاهی به اطراف می اندازد مدیسا را می بیند که از موتور پیاده شده و چهره درهم می کشد. سموئیل کلاهش را بر می دارد و روی موتورش می گذارد بین موهای به هم ریخته و فندقی رنگش دستی می کشد و در آینه مرتبشان می کند.
یکدفعه سرش را بالا می آورد نگاهش هر چند کوتاه اما ثانیه ای روی فاطمه ثابت می ماند. ایست قلبی مگر جز این است که تمام رگ های انسان از کار می افتند و دیگر خونی به قلب نمی رسانند و قلب به خاطر از دست دادن قرمزهای زندگی بخش از حرکت می افتد. درست حالتی که فاطمه در این لحظه به آن دچار می شود. دست هایش را به صندوق بی صندوق پراید نقره ای بند می کند، زیر لب مینالد: «بی جنبه… بی جنبه.. یعنی تو نباید طاقت به
نگاه کوچیکش رو داشته باشی؟!» تمام سعی اش را به کار می گیرد تا بدن کرخت شده اش را تکان دهد و به سمت بچه های دانشگاه قدم بردارد. اولین فردی که میبیند شیما است که مثل همیشه سرش در گوشی و با انگشتانش خیلی سریع تایپ می کند. با اینکه رفتارهای عجیب و غریب زیاد دارد باز هم از او خوشش می آید هرچند اولین باری که با او هم کلام شد، عسل غرولند کرد که «مگه آدم قحطه که با این طور آدما میخوای دوست بشی؟»
