رمان جان شهرزاد رز آبی
عنوان | رمان جان شهرزاد |
نویسنده | رز آبی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 944 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان جان شهرزاد اثر رز آبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کاربران عزیز سایت رمان بوک: داستان رمان در مورد دختری به اسم شهرزاد که پدرش توسط همکارش به قتل میرسه و شهرزاد بعد از مدت ها راضی به رضایت میشه، به شرطی که پسر قاتل باباش باهاش ازدواج کنه تا بتونه ارث پدرش و که شرطش ازدواجه بگیره و چه بلاهایی که سر جانیار نمیاره با همخونه شدنش برای انتقام…
خلاصه رمان جان شهرزاد
همونطور که بی حوصله وسایلامو داخل کیفم می چپونم، میگم: بابا میشه بس کنی؟ مخم نمی کشه! دارم بهت میگم سنت بره بالا دیگه هیچکس در این خونه رو نمیزنه شهرزاد! کتش و می پوشه و من کلافه کوله مو روی شونم می ندازم: احتمالا شب دیر میام! کی میخوای رفیق بازی تو تموم کنی دختر؟ کی میخوای سرو سامون بگیری؟ بزرگ شی؟ چند سالته!
با عصبانیت نگاش میکنم: من سازم نمیگه با مردای این دوره زمونه … همون دو سال پیش خر یه پسر اشغال شدم که واسه پول شما کیسه دوخته بود و خرم کرد بس نیست؟ همه مگه مثل شهابن؟ هوف بابا … بیا برو سرکارت … مگه نگفتی ارثی بهم تعلق نمی گیره تا ازدواج نکنم؟ پس دیگه مشکلت چیه؟ با اخم میگه: مشکل من داراییمه؟ من … شوهر … ن… می … ک … نم…! بیرون میرم و عصبی از حیاط بزرگ مون می گذرم … پشت ماشین می شینم و استارت می زنم
راحله تامی و از شیشه بهم میده … روی صندلی کنارم میزارم و حرکت می کنم … دستی روی سرش می کشم: ببرمت مهد بعد میام می گردونمت خب؟ خودشو واسم لوس میکنه … می خندم و نگاه دیگه ای به گربه ای که بابا ازش متنفره می کنم … دلیل دلشوره ی امروز مو نمی فهمم! وارد باشگاه میشم و شیما دستی واسم بلند میکنه … این قدر با بابا در مورد یه موضوع تکراری بحث کردم که حتی حوصله ی ورزش ندارم …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 07/11/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403