رمان طلا
عنوان | رمان طلا |
نویسنده | خاطره خزائی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1608 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان طلا اثر خاطره خزائی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
طلا دکتر معروف و پولداری است که دلش در گرو لات محله پایین شهر میشود! مردی با غیرت و پهلوان که حساسیت او زبان زد همه است و طلایی که سرکش بودن جز خصوصیات بارز اوست …
خلاصه رمان طلا
راوی… به صورت معصومش نگاه کرد، حتی در خواب هم لب هایش میلرزید. صورت خودش هم میلزید اما نه از ترس از خشم، دستش را از نوازش موهای طلا کشید و از کنارش بلند شد. موبایلش را از جیبش در آورد و به بالکن رفت، شمارهی هاتف را گرفت و منتظر ماند تا پاسخ دهد اصلا برایش مهم نبود که نیمه شب است. -امر کن آقا. +پیداش کردین؟ هاتف تمام محل را بسیج کرده بود برای پیدا کردن مردی که فقط می دانستند یک خالکوبی ماه مانند گوشهی صورتش است جواد در آخرین لحظه که از اتاق
خارج شده بود به آنی صورتش را دیده بود.از طلا چیزی نپرسیده بود، نمی خواست حالش با یادآوری آن لحظات بدتر شود. -نه آقا پیداش نکردیم ولی فهمیدیم کار کیه. داریوش نگاهش را به ماه آسمان دوخت. _کدوم عوضی بوده؟ -بهش میگن صمد شاهرگ به این معروفه که شاهرگ کسایی که بدخواهشن رو میزنه یا واسهی تهدید نزدیکای شاهرگو زخم میکنه که هشدار بده، آدم خطرناکیه رحم نداره، چن سال پیشم ما پرمون به پرش خورده اما نوچه هاشو فرستاد جلو که ما دخلشونو آوردیم اونم دیگه پیگیر نشد.
-یعنی به خاطر کینه شتری ای که چن ساله از ما تو دلشه این کارو کرده؟ اگه میخواست کاری بکنه همون موقع باید میکرد نه بعد از چن سال تازه یادش بیفته بیاد جلو. _شما درست میگین، ورشکست شده دیگه آبرو و اعتبار سابقو نداره کسی براش تفم نمیندازه رو زمین. هاتف ساکت شد. _چی شد؟ بقیه اش؟ بچه ها تهشو در آوردن فهمیدن با فرخ کار میکنه. کلافه و عصبی دست مشت شده اش را به پیشانی اش کوبید. -میدونستم … هاتف من این بی همه چیزو میخوام شیر فهمه، تا وقتی که پیداش نکردین …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 04/05/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403
با احترام به نویسنده عزیز ،اصلا قشنگ نیست.