دانلود رایگان رمان به وقت ساعت شنی اثر مژگان رضایی راد
دانلود رمان به وقت ساعت شنی اثر مژگان رضایی راد با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هم اکنون سوپرایز ویژه برای کاربران عزیز رمان بوک / اناهیتا در کنار خانواده اش زندگی آرامی را تجربه میکند اما با شروع مشکلات اقتصادی آرامش از زندگی آنها رخت بر میبندد، برادرش ارکان برای درآمد بیشتر وارد باند مخوفی می شود و جان خود را از دست می دهد و شیرازه ی خانواده به نابودی میرود، اناهیتا با تغییر نام خود به ناریا و تقویت مهارت رزمی خود به عنوان محافظ وارد باند تبهکار می شود تا انتقام بگیرد و …
خلاصه رمان به وقت ساعت شنی
دستم را روی پشتی چرمی ویلچری که رو به روی پنجره ی باز قرار گرفته بود گذاشتم و از میان میله های حفاظ پنجره نگاهی گذرا به فضای سبز و رشته های خورشیدی که از بیجانی، نارنجی شده بود انداختم … پرستار جوان از کنارم گذشت و صدای قدم هایش را شنیدم تا زمانی که در بسته شد … چرم مشکی ویلچر را میان مشت فشردم و مقابل زن روی ویلچر ایستادم.
خط نگاهش شکسته شد و چشمان سبز بیروحش را به چشمانم دوخت و رج به رج وجودم یخ زد از غریبگی نگاهش … ذره ای از سوپی که خورده بود کنار لبش مانده بود … دست پیش بردم و با انگشت شست پاکش کردم و دستم خشک شد روی چروک کنار لبش … دست چروکیده اش روی مچ دستم نشست و صدای لرزانش در سرم … بگو دخترم بیاد … دستش را میان دو دست گرفتم و گرمایش نتوانست زمهریر وجودم را در هم بشکند
بغض به گلویم چنگ زد و درد مدتها بود که با من عجین شده بود … میاد، به زودی … دستش روی پایش افتاد و نگاهش از حس تهی شد … سرش کج شد و خط نگاهش به بیرون از پنجره ختم شد … دستم مشت شد و گام هایم بی تأمل به سمت در تند شدند … کلید انداختم و صندوق عقب ماشین را باز کردم … چهار لیتری بنزین را برداشتم و سرم که بالا آمد نگاهم با ماه تلاقی کرد … ابری سیاه بر نیمی از ماه کامل سایه انداخته بود … دسته ی پلاستیکی بطری را در مشت فشردم …
سلام ادمین جان چرا رمان جدید نمیزارید؟ ممنونم از سایت خوبتون