کتاب خانه برناردا آلبا
عنوان | کتاب خانه برناردا آلبا |
نویسنده | فدریکو گارسیا لورکا |
ژانر | نمایشنامه، درام، تراژدی، کلاسیک |
تعداد صفحه | 99 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب خانه برناردا آلبا اثر فدریکو گارسیا لورکا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
برناردا آلبا زنی بیوه است که پنج دخترش، اسیر حزن و اندوه بیپایان زندگی او شده اند. هر یک از این دختران تلاش میکنند تا به نوعی آزادی خود را به دست آورند اما عواقب تراژیکی در انتظار آنهاست. این داستان از لورکا، سرکوبها و محدودیتهای زنان در اسپانیای کاتولیک در سالهای قبل از جنگ را به تصویر میکشد. این اثر، آخرین و یکی از بهترین نمایشنامههای لورکا است که اندکی قبل از به قتل رسیدن او توسط نیروهای ملی گرا در آغاز جنگ داخلی اسپانیا کامل شد. لورکا از شخصیتهای واقعی برای خلق اثرش الهام گرفته و آن را «شرحی حقیقی از زندگی روستایی» توصیف کرده است …
خلاصه کتاب خانه برناردا آلبا
آمه لیا: دواتو خوردی؟ مارتيريو: نه که خیلی به حالم اثر داره! آمه لیا: به هر حال خوردیش که؟ مارتيريو: آره من همهی کارامو مث ساعت سر وقت انجام میدم. آمه لیا: مث اینکه از وقتی این دکتر تازه هه اومده قبراق تر شدی. مارتیریو: خودم هم همین جور حس میکنم. آمه لیا: آده لائیدا میون مشایعین نبود. تو هم متوجه شدی؟ مارتيريو: میدونستم نمیاد نامزدش بش اجازه نمیده از خونه پا بیرون بذاره. اون اولها یادته چه قدر شاد و شنگول بود؟ حالا حتا دیگه یه پودر خشک و خالی هم به خودش نمیزنه. آمه لیا: امروزه روز آدم نمیدونه نامزد داشتن بهتره یا نداشتنش. ماتيريو: فرق زیادی هم نداره. آمه لیا: همهی این چیزا به خاطر بدگوییهای مردمه، نمیذارن آدم زندگیشو بکنه.
آده لائیدا هم باید حال و روز وحشتناکی رو گذرونده باشه. مارتیریو: مث سگ از مادرمون میترسه، چون مادر تنها کسیه که از گندکاریهای پدر آده لائیدا و موضوع زمیناش خبر داره، هر بار که طفلکی آده لائیدا اینورا آفتابی میشه مادر با گوشه کنایههایی که بش میزنه انگار که رو زخمش نمک میپاشه. آخه پدرش، تو کوبا Cuba، واسه گرفتن زن اولش زده شوور زنه رو کشته سرشو کرده زیر آب به چند هفتهم که گذشته و عرق اون تب تند در اومده زنیکه رو ول کرده افتاده دنبال زن دیگهای که از شوور قبلیش یه دختر داشته. بعد هم که اون بیچارهی بدبختو میگیره با دخترش رو هم میریزه که حالا این دخترهی مادر مردهی معصوم بی نوا کیه؟ -ننهی همین آده لائیدای شوربخت فلک
زده که دیوونه میشه و دق مرگ میشه و جاشو به طفلکی دخترش آده لائیدا میده. آمه لیا: هیچ کی هم خر این نامرد و نمیچسبه بندازدش تو زندون؟ مارتيريو: نه، چون هم مردا هوای همو دارن، هم کسی نبوده نامردیهاشو بریزه رو داریه و لووش بده. آمه لیا: آده لائیدای بیچاره این وسط گناهش چیه؟ مارتیریو: ای بابا زندگی ما زنها تکرار یکی دو تا حادثه بیشتر نیس که، آده لا ئیدام بالاخره یه روز سرنوشت مادر و مادربزرگشو پیدا میکنه. آمه لیا: وحشتناکه، وحشتناکه!… مارتيريو: بهترین چیز اینه که اصلا از همون اول چشم ما زنها به چشم مرد نیفته… من هنوز یه وجب بچه بیش تر نبودم که از مرد خوفم برداشت. اونا رو میدیدم که تو حیاط خلوت با فحش و فضیحت و …
- انتشار : 24/10/1403
- به روز رسانی : 28/10/1403