کتاب روح تاریک برف
کتاب روح تاریک برف کتاب روح تاریک برف

کتاب روح تاریک برف

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
کتاب روح تاریک برف
نویسنده
ایندیا هیل براون
ژانر
معمایی، فانتزی، ترسناک، ادبیات معاصر، ادبیات داستانی
ملیت
خارجی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
172 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'کتاب روح تاریک برف' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود کتاب روح تاریک برف اثر ایندیا هیل براون به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ایندیا هیل براون در کتاب روح تاریک برف داستان دو دوست صمیمی به نام آیریس و دنیل را به تصویر می‌کشد که در یک شب سرد زمستانی تصمیم می‌گیرند مخفیانه به جنگل بروند و با هم فرشته برفی درست کنند. اما هیچ خبر ندارند که با این کار ناخواسته روح دخترکی مُرده را آزاد می‌کنند! هیل براون در کتاب حاضر داستانی اثرگذار با مضمون تبعیض نژادی، اهمیت دوستی و البته وحشت را پیش روی شما قرار می‌دهد ...

خلاصه کتاب روح تاریک برف

دنیل چراغ قوه‌اش را یکبار و به مدت ده ثانیه روشن کرده بود. این یعنی نمی‌آمد. آیریس دمغ شد. می‌دانست ممکن است دنیل همراهش نیاید، اما ته دلش هنوز امیدوار بود. چه بد. از پله‌ها پایین رفت و دستش را گذاشت روی تبلتش که از قبل در جیب کاپشن پفی‌اش گذاشته بود و به پدرش گفت: زودی برمی‌گردم بابایی میرم تبلتم رو از دنیل بگیرم. پدرش چشم از تلویزیون برنداشت و گفت: باشه. آیریس زد بیرون؛ آسمان آبی تیره و ابری و هوا سرد و گرفته بود. یک بار دیگر به خانه‌شان نگاه کرد تا مطمئن شود مامان دزدکی از پنجره نگاه نمی‌کند‌. خبری از مامان نبود. احتمالاً مثل همیشه سرش حسایی گرم وشتی بود. آیریس دست

به سینه شد و به راه افتاد و به ردیف درختانی که پشت خانه ها تاب می خوردند، نگاه کرد. شوگا یک بار به او گفته بود: درخت‌ها باهم حرف می‌زنن خالم ازشون می‌ترسید می‌گفت می‌تونه حرف‌هاشون رو بشنوه. آیریس حس کرد درخت‌ها به او می‌گویند که برگردد پیش آن قبر همچنان که دست به سینه قدم برمی‌داشت با صدای قرچ قرچ یخ و برفاب زیر پاهایش جوابشان را داد. بدون اینکه بایستد یا سرعتش را کم کند یک راست از کنار خانه‌ها گذشت و به فضای باز بزرگ رسید. رد دست و پاهایی را که خودش و دنیل چند روز قبل به جا گذاشته بودند دید که توی برف شکلشان به هم خورده و باهم و با گل زیرشان قاطی شده بودند.

از دیدنش چندشش شد. رفت به فضای باز کوچکتر و ناگهان تاریکی احاطه‌اش کرد اینجا انگار همه چیز بی روح تر بود و خشک و سردتر نوک شاخه‌های درختان تیزتر بود و ترکه‌های روی زمین شبیه کرم بودند. آیریس به فرشته‌ی برقی که درست کرده بود نگاه کرد با اینکه شکل تمام فرشته‌های برفی‌ای که ساخته بودند به هم خورده بود این یکی فرشته‌ای یخی با سنگ قبری در آغوش. سکوتی سنگین همه جا را فرا گرفته بود. هیچ صدایی نمی‌آمد. حس آرامش پیش از طوفان را داشت. ایریس تصمیم گرفت با تبلتش از سنگ قبر عکس بگیرد و با این کار سکوت را شکست. می‌توانستند برای نمایش نهایی پروژه‌شان از این عکس استفاده کنند با تبلتش ور رفت ...

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ