رمان از گذشته عبور کن
عنوان | رمان از گذشته عبور کن |
نویسنده | نرگس متین فر |
ژانر | اجتماعی، ترسناک |
تعداد صفحه | 123 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان از گذشته عبور کن اثر نرگس متین فر (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
النا بعد تصادف پدر و مادرش افسرده شده است، پدر و عمویش هر دو کاپیتان کشتیاند. قایقی اجاره کرده و به سفر میرود، در دریا دچار حادثه شده و حافظه خود را از دست میدهد، وارد جزیرهای دور افتاده میشود، در جنگل گم شده و با حوادثی که اتفاق میافتد حافظه خود را بدست میآورد، نامزدش با فرد دیگری ازدواج کرده او دچار پریشانی شده و تلاش میکند با کمک عمو و یک روانشناس به زندگی باز گردد که عاشق مرد روانشناس میشود و …
خلاصه رمان از گذشته عبور کن
نمیدانم چقدر گذشته بود سرم را که بلند کردم، خود را در میان انبوه درختان بلند دیدم. اشعهی خورشید به سختی به زمین میرسید ترس به دلم چنگ زد وسط جنگل گیر کرده بودم و حسابی گرسنه شده بودم. با خود فکر کردم تا خورشید هست باید برگردم. به نظرم رسید که خیلی از چادرها دور شده ام پشت سرم را نگاه کردم. باید جهت یابی کنم ای وای اینجا پر از علف های بلنده چطوری مسیرم رو پیدا کنم؟ از راه پشت سرم اومدم. پس از همین راه برمی گردم. سعی کردم تندتر راه بروم اگرچه به خاطر بوته های
خاردار و علف های بلند نمیتوانستم سریع تر حرکت کنم. پاهایم در زمین فرو میرفت. سعی کردم چوبی پیدا کنم و با یک دستم که آزاد بود مسیر را با چوبی باز کنم و به حرکتم ادامه دهم. اصلا نمیدانستم روی چه چیزی پایم را میگذارم. زمین پوشیده از خار و خاشاک پوسیده بود. تلاش کردم با احتیاط بیشتر حرکت کنم، کمی که راه رفتم ایستادم. اطراف را نگاه کردم و دوباره به مسیرم ادامه دادم به گودالی بزرگ پر از گل و لای و لجن رسیدم. انگار چند حیوان آنجا بازی کرده بودند دور و برم را نگاه کردم برایم ناآشنا بود.
با خودم فکر کردم، یادمه تو مسیرم همچین گودالی نبود. از اینجا که نمیشه رد شد انگار راه رو اشتباه اومدم گرسنه و خسته شدم. سعی کردم از روی چوبی که کنار گودال بود به آن طرف بروم اما پایم لیز خورد و داخل گودال افتادم. دستم را به چوب گرفتم. هر بار که تلاش می کردم بیرون بیایم سر می خوردم و دوباره در گل و لای فرو می رفتم. به زور خودم را بیرون کشیدم آن طرف گودال تنه ی درختی بر زمین افتاده بود روی آن نشستم مقداری از میوه هایی که چیده بودم را از سبد برداشتم و خوردم تا کمی جلوی …
- انتشار : 10/12/1401
- به روز رسانی : 01/12/1403