رمان بار دیگر تو
عنوان | رمان بار دیگر تو |
نویسنده | سپیده مختاریان |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1496 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان بار دیگر تو اثر سپیده مختاریان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سرمه، دختر هنرمند و کوچک خانواده صدر مسئولیتهای بزرگی بر عهدهاش گذاشته میشود و او به بهترین شکل از پس آنها برمیآید، اما در این بین با عشق ممنوعهی زندگیاش پس از ده سال رو به رو میشود، در حالیکه که سرمه هیچ وجه اشتراکی با آدمی که ده سال پیش بود ندارد …
خلاصه رمان بار دیگر تو
دو دستم را روی نردههای چوبی میگذارم و کل حیاط زیر پایم قرار میگیرد. مهرناز و مهناز به ظاهر سرگرم کار خودشان هستند ولی تمام توجه شان به من است. دخترها روی تخت چوبی زیر درخت گیلاس نشستهاند و پچ پچ میکنند و ریز ریز میخندند. سمیرا روی چهارپایه فلزی کنار حوض نشسته و سبد و ظرفهای کثیف شده نذری را میشوید. انگار سنگینی نگاهم را حس میکند که سر بالا میآورد و لبخند میزند. جواب لبخندش را میدهم و هزار فکر در سرم چرخ میخورد. من هم دختر سید خلیل اما از روز اول انگار متفاوت با آنها بودم. شاید الان من هم باید هم و غمم میشد یاد گرفتن نکات ریز خانه داری و شوهر داری به قر و فرم میرسیدم و فخر ثروت پدرم را در
مهمانیها به فامیل و دوست و آشنا میفروختم. بیدغدغه فقط از روزمرگیها لذت میبردم ولی مثل آنها نبودم یک تفاوت بزرگ بین ما بود. من قرار بود تک پسر و امید سید خلیل شوم. قرار بود پسر باشم و مرا حلوا حلوا کند. اما با بدنیا آمدنم امید سیدخلیل ناامید شد. نمیتوانست سرش را بالا بگیرد و با پسر داشتنش مثل همه برتریهایی که داشت فخر به عالم و آدم بفروشد. من کمرش را خم کرده بودم. حالا هم باید جور کش دخترهایش میشدم. همان روزها خودش گفته بود که دوبار کمرش خم شده بود و بین هم صنفیها و دوست و آشنا تحقیر شده هر دو بار هم مسببش من بودم. یکبار با بدنیا آمدنم، یکبار هم ده سال پیش. حالا آمده بودم که چه شود؟ چیزی را که
میخواست فهمیده بودم اینجا ماندن بقیهاش زهر داشت حتی در و دیوار خانه هم به قفسه سینهام فشار میآوردند. -دیگه کمتر بهمون سر میزنی؟ از کی آقا رضا کنارم ایستاده بود؟ تکیهام را از نردههای چوبی بر میدارم و به اویی که مثل همیشه کت و شلوار بر تن دارد میدهم: گرفتاریهای خودمو دارم. -خوبه که مستقل شدی ولی ما یه خانوادهایم تحت هر شرایطی میتونی رومون حساب کنی. بیانصافی بود اگر لبخند نزنم: ممنون شما همیشه به من لطف دارید. -اوضاع سید این روزا خوب نیست بیشتر هواشو داشته باش. خودم را به آن راه میزنم: اتفاقا از سری پیش که اومد حالش بهتره. جوری نگاه میکند یعنی خودت هستی منظورم را گرفتهای و به روی خودت نمیآوری. -آقا رضا من …
- انتشار : 13/11/1403
- به روز رسانی : 13/11/1403