رمان کافه سن ویتون

عنوانرمان کافه سن ویتون
نویسندهنیلوفر قنبری
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1455
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک
رمان کافه سن ویتون

دانلود رمان کافه سن ویتون اثر نیلوفر قنبری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

پری دختری که تو بچگی بهش دست درازی میشه و خانواده‌اش به خاطر این مساله به شهر دیگه ای مهاجرت میکنن. حالا بعد ۱۵ سال پری بزرگ شده و تصمیم به انتقام از اون شخص داره، وقتی میخواد بره تهران وسط راه توسط ی باند قاچاق انسان دزدیده میشه که فرارمیکنه و بین راه با دوتا خانوم آشنا میشه و میره خونشون و ماهان داداش اینا، ماموره و دنبال پرونده محراب هست. که از اتفاق، پری هم دنبال انتقام و قراره به همدیگ کمک کنن و بقیه ماجرا …

خلاصه رمان کافه سن ویتون

-میترا زود باش لعنتی، بدو دیگه!
صدای بغض آلودش در حالیکه می لرزید، از پشت سرم می آمد. از ترس قلبم داشت از جا کنده می شد و داشتم نفس کم می آوردم. باز صدای میترا آمد:
-تو رو خدا، نمیتونم، صبر کن. خدایا! تو رو جدت صبر کن دیگه.
در میان جاده ی بیپایانی که معلوم نبود در کدام جهنم دره ایست و نه سرش معلوم بود و نه َتهش، با پاهای برهنه می دویدیم. در حالیکه نگاهم به دوردست ها بود و حواسم به روبه رویم بود تا زمین نخورم، کمی از سرعتم کم کردم . به پشت سرم نگاه کردم.

میترای بیچاره یک لنگه ی کفشش را حین فرار جا گذاشته بود. روی آسفالت زبر و درب و داغان جاده ای بی نام و نشان پا به پایم می دوید و درد می کشید. آنقدر ترسیده بودم که دردی در کف پایم حس نمی کردم. شک نداشتم ناجور زخمی شده. میترا یک بند گریه میکرد و اشک هایش روی هوا و زمین معلق بود. هر بار که سرم را سمتش می چرخاندم تا از بودنش پشت سرم مطمئن باشم، با نگاهش التماس می کرد برگردیم.

ناگهان صدای دور شدن هق هقش مجبورم کرد سر جایم بایستم . به سرعت به عقب نگاه کردم. امیدوار بودم تا ابد کسی دنبالمان نیاید. میترا روی زمین نشسته بود و با صدای بلند گریه میکرد. نفس کم آورده بود که آن وسط ها به سرفه هم افتاده بود. در میان سرفه هایش داشت میگفت:
-تو رو خدا بیا برگردیم. من نمیتونم همونجوری اونجا ولشون کنم.
کنارش نشستم. دست روی شانهاش گذاشتم. تند تند اما دلجویانه در حالیکه نفس نفس میزدم و سینه ام به خس خس افتاده بود، گفتم:
-میترا پاشو بیا بریم، تو رو جون هر کی میپرستی اذیت نکن. الان میرسن بدبخت میشیما …

Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره رمان کافه سن ویتون
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها