رمان فراری
عنوان | رمان فراری |
نویسنده | رویا رستمی (روها) |
ژانر | عاشقانه، هیجانی |
تعداد صفحه | 1720 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان فراری اثر رویا رستمی (روها) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آیسودا به خاطر هزینهی درمان بیماری مادرش از عشقش پولاد میگذرد تا همسر مردی به نام پژمان بشود، اما با مرگ مادرش، دلیلی برای عقد نمیماند! پژمان که عاشق آیسودا بوده او را زندانی میکند تا او را مجبور به ازدواج با خودش کند، ولی بالاخره بعد از ۴سال آیسودا از دستش فرار میکند …
خلاصه رمان فراری
وقتی از خواب بیدار شد تنش به شدت کوفته بود. زیر پایش خشک بود. مهم نبود. عادت داشت. پژمان هم که زندانیش کرده بود تا رضایت بگیرد همین گونه زجرش میداد. از جایش بلند شد و کش و قوسی به تنش داد. از پنجرهی اتاق متوجه شد که هوا تاریک شده نمیفهمید پولاد کجاست! به آرامی از اتاق بیرون رفت. تمام سالن تاریک بود. وحشت کرد. -پولاد پولاد. هیچ صدایی نمیآمد. باید کلید برق را پیدا میکرد. از هیچ چیزی اندازهی تاریکی و بدتر از آن تنهایی در تاریکی نمیترسید. روی دیوارها دست کشید تا بلاخره
کلید برق را پیدا کرد. دکمه را زد و سالن روشن شد. هیچکس نبود. پولاد پولاد کجایی؟ هیچ جوابی نشنید با هول و ولا به سمت در ورودی رفت. شاید باز باشد. آن وقت میتوانست زود لباس هایش را بپوشد و فرار کند. جلوی در ایستاد و دستگیره را فشرد در قفل بود. آه از نهادش بلند شد. این مرد چرا این همه بدذات و ظالم شده بود میگفت پژمان شرور است اما انگار قرار بود پولاد هم همین گونه باشد. خدا کمکش کند. کسی که به تورش نمیخورد کمکش کند فقط زخم روی زخمش میگذاشتند لعنتی یک پیغام هم نگذاشته
بود که بداند جایی رفته اصلا برمیگردد یا نه؟ عصبی و کلافه نگاهش به ساعت دیواری افتاد. دم غروب بود انگار زیادی خوابیده بود. به سمت آشپزخانه رفت. به شدت گرسنه بود. دیشب که چیزی نخورد. ظهر هم که مدام در حال فرار کردن بود. در یخچال را باز کرد. پر بود اما حوصلهی درست کردن هیچ غذایی را نداشت. تازه اجازهی دست زدن به وسایل مردم را هم نداشت حتی اگر آن مردم پولاد باشد ولی میتوانست ناخنکی بزند و شکمش را سیر کند کمی ژامبون برش خورده برداشت. حتما نان هم درون یکی از کابینت ها بود …
- انتشار : 13/10/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403