رمان غروب جمعه
عنوان | رمان غروب جمعه |
نویسنده | ملیسا کوه کبیری |
ژانر | تراژدی، عاشقانه |
تعداد صفحه | 9 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان غروب جمعه اثر ملیسا کوه کبیری (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک آشنایی که باعث شد اتفاق عجیبی در زندگی لیلا و صمیمیترین دوستش پریا رخ بده. ورود چند نفر و آیندهای نامشخص، اونها میتونن همه چیز رو درست کنن؟ و به زندگیای که میخوان برسن؟ …
خلاصه رمان غروب جمعه
-امروز چند شنبه است؟ -سه شنبه. -پس چرا غروبش مثل غروب جمعه درد داره؟ -مگه برای تو فرقی میکنه؟ تو هر روز همینی. -چند روز دیگه مونده تا هشتم؟ -دلت براش تنگ شده؟ -قرار بود بیاد. چند سال پیش؟ -هشت سال پیش. هشت ساله منتظرشی؟! -اره میاد…! -تا حالا از دور کسی رو دیدی و حسرت خوردی برای یک لحظه کنارش بودن؟ -نه. -ولی من بودم نمیدونی چه قدر خندههاش کنار اون قشنگ بود! -خندیدنش رو دوست داری؟ -خندیدنش آرزومه. -سر تا ته ولیعصر بدون اون صفا نداره. -این همه آدم… چرا از فکرش بیرون نمیای؟ -هیچ کسی اون نمیشه. -دل و دیدنت رو سفت بچسب که وای به حالت اگه دلت افسار پاره کنه و جز اسم معشوق هیچ چیزی سرش نشه!
-عشق یا دوست داشتن؟ -عشق. -چرا عشق؟ عشق، جنون. -گاهی وقتها همین جنون آنی میشه همهی زندگیت. -حس میکنم غروب جمعست دارم از پیکنیک بر میگردم و فردا امتحان ریاضی دارم هیچی هم نخوندم. -هوش و حواست کجاست؟ هشت سال پیش درست رو تموم کردی. -زندگی همهاش امتحان ریاضیه یه جای معادله رو اشتباه بری تا تهش کل زندگیت به هم میریزه. -میدونی بزرگترین حسرت زندگیم چیه؟ -نه! -قول اومدنش رو به دلم دادم و هشت ساله حسرتش به دلمه…! -بزرگترین دین و حق الناسی که وجود داره، دین به دلت. -نمونه به دلت کسی…! -چرا این قدر میخوابی؟ -چون تنها جایی که میتونم بدون جواب پس دادن نگاهش کنم تو خواب. -راضی شدی که …
- انتشار : 07/11/1403
- به روز رسانی : 10/11/1403