رمان گل یا پوچ
عنوان | رمان گل یا پوچ |
نویسنده | فرزانه حقیقی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، مذهبی |
تعداد صفحه | 186 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان گل یا پوچ اثر فرزانه حقیقی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مردی از جنس سنگ، مغرور ولی در عین حال با خدا، که تمام زندگیش را روی پاهای خود ایستاده و دختری از جنس شیشه که سعی میکند زندگی خود را با تمام مشکلاتش زیبا بسازد. قرار گرفتن این دو جنس عجیب در کنار یکدیگر، هارمونی زیبا از خلقت خداوند ایجاد کرده است …
خلاصه رمان گل یا پوچ
انتهای راهرو اتاق امینی، رئیس شرکت بود رئیسی که خودش تمام کارا رو مدیریت میکرد و اگه اشتباهی پیش میاومد بدجوری توبیخت میکرد. مردی که غرورش از همه چیز براش مهم تر بود و اگه پا رو غرورش میذاشتی زیر پاهاش لهت میکرد مردی از جنس سنگ.. سابقه داشت که با غرورش بازی کنم اما بیشتر از حد رئیس و کارمندی جلو نرفته بودم و البته دلم نمیخواست برم. در اتاقو زدم و بعد شنیدن صداش که گفت: بفرمایید وارد اتاق شدم. اتاقی که با رنگ مشکی و زرشکی زیبا شده بود. حتی از دکوراسیون اتاقش هم غرور
فریاد میزد. سلام کردم و منتظر ایستادم. سرش پایین بود روی برگه های رو به روش و عینک مطالعه اش روی چشماش زیبایی و جذابیت خاصی رو به این پسر مغرور داده بود. با کمی مکث جواب سلامم و داد و آروم سرش رو بالا آورد. چشمای قهوه ایش از پشت عینک بیشتر جلوه پیدا میکرد. صورت سبزه و ته ریش روی صورتش با اون لبای درشت و دماغ متناسیش قدرت خالقش رو میرسوند. تو دلم گفتم: خدایا این چیه آفریدی که با هر بار دیدنش فقط یه کلمه تو ذهنم میاد اونم اینکه این زیباترین مردی که تا الان دیدم. بین
ابروهاش اخمی نشست و گفت: بفرمایید بشینین! فهمیدم خیلی خیره نگاهش کردم، گوشه لیمو گاز گرفتم و به آرومی روی میل مشکی رو به روش نشستم دستامو تو هم قفل کردم و منتظر موندم. بلند شد و مثل همیشه هیکل گنده و قد بلندش رو به رخ کشید. با همه این زیبایی ها من آدمی نبودم که مجذوب یه پسر بشم و به خاطر زیبایی هاش غرورمو کنار بذارم. نگاهمو کمی چرخوندم و به جای خالیش پشت میزش خیره شدم. پشت پنجره ایستاد و گفت: خانم صالحی موضوعی پیش اومده که باید شما بررسیش كنين …
- انتشار : 25/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403