رمان هر چه باداباد

عنوانرمان هر چه باداباد
نویسندهاستیو تولتز
ژانرفلسفی، ادبیات معاصر، ادبیات داستانی
تعداد صفحه553
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان هر چه باداباد اثر استیو تولتز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

اگر زیستن اجباری‌ست که بر ما مستولی‌ست و نبود شدن نیز حتمیّتی بی‌بازگشت است، جهانی ورای این دو چگونه خواهد بود؟ آن‌گاه که هراس و هول از بودن و نبودن، به هول و هراس از زندگی و مرگ مدام مبدل شود، این جهان چه‌گونه خواهد بود و انسان گیر افتاده و زنجیرشده در آن، چه خواهد کرد؟ آدمی که همه‌ی زیستنش در از دست‌ شده‌ها و به دست نیامدنی‌ها خلاصه شده و در عین‌ حال این‌ همه افسوسی تمام‌ نشدنی‌ست که نمی‌شود بر آن فائق آمد؛ مسئله‌ی کتاب هرچه باداباد این است! و البته انبوهی پرسش اساسی که در گیرودار چنین مسئله‌ای برابر ما قرار خواهد گرفت و در این داستان عجیب باید به دنبال پاسخ‌ هایشان بود …

خلاصه رمان هر چه باداباد

تا زمان مرگم هرگز چیزی نداشتم که بشود به آن گفت تجربه عرفانی. چیزی که در عوض داشتم نفرتی همه جانبه بود از ماوراء الطبیعه، که مقصرش را کودکی ای می‌دانستم اشباع از معتقدینی به انواع و اقسام فرقه ها با درجات مختلف خشک مغزی. هر کدامشان بالاخره به چیزی احمقانه باور داشتند دوروبرم هیچکس شکاک نبود؛ پیر و جوان تجربه‌هایی داشتند، هرچند هیچوقت نه در حضور شاهدی که بتواند ادعایشان را تأیید کند. بدگمان نبودن کار سختی بود. والدین کثافتم بعد از کشمکشی مختصر با سازمان حمایت از کودکان در سه سالگی، رهایم کردند. از آن موقع تا تولد هجده سالگی‌ ام در چهار خانه غریبه بزرگ شدم که بدون استثنا بر یک بزرگراه

پررفت و آمد بودند، اما هیچوقت کسی حاضر نشد به فرزندی قبولم کند. هر ورود ناخواسته بود و هر خروج گریزناپذیر. از اولین خانه تقریباً چیزی به یادم نمانده جز مادر – نمادی که دم در اتاق خواب ایستاده بود و با حوصله توضیح می‌داد که «چیزی در تاریکی نیست که در روشنایی نباشد.» این حرفش را کاملاً درک می‌کردم اما این منطق هیچ تأثیری بر خواهر و برادر دوقلوی وحشت زده تسلا ناپذیر روی تخت فلزی کناریم نداشت که چراغ را روشن می‌کردند و با هم در یک تخت دراز می‌کشیدند و این قدر گریه می‌کردند تا خوابشان ببرد. هرشب همین آش بودو همین کاسه. این را نمی‌فهمیدند که درست است تاریکی توانایی‌های بالقوه شومی دارد، ولی هرگز بالفعلشان نمی‌کند.

خانه دوم ویلایی بود با نمای آجر قرمز ته یک بن بست که در آن با خواهر ناتنی‌ام اما که غم در چشمانش موج میزد کنار هم روی تختی باریک می‌خوابیدیم. شب‌ها با هم گریه می‌کردیم اسممان را گذاشته بودند هم گریه‌ها مادر ناتنی صدا کلفتم را به یاد می‌آورم که لب تختم می‌نشست و می‌گفت «هر چیزی حکمتی داره و این تقدیر بوده که پدر و مادرم نتوانسته‌اند از من نگهداری کنند و بالاخره سزای عمل‌شان را خواهند دید. در این بین اما مدام درباره هیولاهایی ور می‌زد که زیر پارکت کمین کرده بودند هیچ جور توی کتم نمی‌رفت می‌گفتم اگر هیولاها وجود دارند چرا هیچ وقت تا حالا ندیده ایم که یکیشان را بگیرند و بکشند و توی اخبار نشانش بدهند؟ …

دانلود رمان هر چه باداباد
33.45 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان هر چه باداباد
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها