رمان حذر از عشق
عنوان | رمان حذر از عشق |
نویسنده | افسانه فیاضی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 289 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان حذر از عشق اثر افسانه فیاضی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یِلدا، دختری باهوش و پرتلاش از تهران، عاشق درس و دانشگاه است. پس از قبولی در دانشگاه شیراز، با اشتیاق راهی این شهر میشود، اما با مشکلی پیشبینینشده رو به رو میشود: خوابگاه دانشگاه به دلیل خرابی قابل استفاده نیست. او ناچار میشود خارج از دانشگاه به دنبال سرپناهی مناسب بگردد، در این میان، یکی از اساتید شرور دانشگاه سعی میکند از وضعیت دشوارش سوءاستفاده کند! اما یلدا با کمک یک راننده تاکسی دلسوز از این خطر نجات پیدا میکند. در نهایت، او موفق میشود خانهای مناسب پیدا کند و با پشتکار و اراده، مسیر تحصیلی خود را ادامه دهد …
خلاصه رمان حذر از عشق
در خانه نیمه باز بود و من بدون در زدن وارد خانه شدم. از کثیفی حیاط تعجب کردم.خاله را چند بار صدا کردم و به اطرافم نگاهی انداختم از خاله این وضع خانه بعید بود. در اتاقش به شدت باز شد با دیدنم میان چهارچوب در نشست و های های گریه کرد. متوجه شدم از غیبت ناگهانیم بیشتر از حد انتظار اذیت شده، دلم برایش سوخت چه دردمندانه میگریست و مرتب میان گریهاش خدا را شکر میکرد. لنگ لنگان کنارش رفتم او را در آغوش گرفتم و سعی کردم آرامش کنم. با زحمت زیاد موفق شدم از خاله عذر خواهی کردم و تا حدودی جریان را توضیح دادم، وقتی متوجه شد این سه روز را در بیمارستان بستری بودم و دسترسی به او نداشتم بیشتر از پیش ناراحت شد و به خاطر
غریب بودنم باز بنای گریه سر داد. او را به اتاقش بردم و لیوان آبی به دستش دادم. مرتب سرفه میکردم و با هر سرفه قسمتی از بدنم درد میگرفتم که نالهام به آسمان میرفت. خاله به سختی از جا بلند شد و گفت: همینجا استراحت کن نیازی نیست به اتاقت بری خودم ازت مراقبت میکنم. تشکر کردم و او به سرعت از جلوی چشمم دور شد. میدانستم که سر از آشپزخانه در میآورد. گوشه اتاق دراز کشیدم، نگاهی به اطرافم انداختم، اتاق خاله چندان فرقی با اتاق من نداشت فقط کمی بزرگتر بود و ته اتاق اتاقک کوچکی وجود داشت که به آن پستو میگفتن و روی سر اتاقش اتاق دیگری وجود داشت که ورودیش مستقل از اتاق خاله بود، به طوری که قبل از ورود به اتاق درست
سمت راست راه روی تنگ به چشم میخورد که در حدود کمتر از بیست پله به شکل مارپیچ وجود داشت که انتهای پله به اتاقی درست بالای سر اتاق خاله میرسید. تنها وسایل موجود در اتاق خاله تخت فرشی بود که زیر پا پهن بود. اینهای بزرگ روی تاقچه، یک رادیو کهنهی قدیمی، سماور و چند گلدان گل، پنجرههای اتاق بلند باریک بودند طوری که وقتی بیرون را نگاه میکردی کل منظره حیاط را زیر نظر داشتی. خاله مشغول درست کردن سوپ شد و من قرص شربت را بی رغبت بلعیدم. خسته بودم، کنار بخاری گرم اتاق دراز کشیدم و طولی نکشید که به خواب عمیقی فرو رفتم. آن روز و روزهای دیگه خاله پرستار وجود بی رمقم شد تا اینکه بعد از یک هفته بالاخره سلامتی کاملم را …
- انتشار : 15/12/1403
- به روز رسانی : 15/12/1403