رمان هذیان‌های ذهن یک قربانی

عنوانرمان هذیان‌های ذهن یک قربانی
نویسندهسال بلو
ژانرادبیات داستانی
تعداد صفحه311
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان هذیان‌های ذهن یک قربانی اثر سال بلو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان مردی که در حال کنار آمدن با خود گذشته، حال و آینده اش است. در واقع این داستان یک جور خود حساب گری است. قدرت داستان در توانایی ثبت آشفتگی های درونی این مرد است. او اعتماد به نفس ندارد اما در این فقدان اعتماد به نفس او، شاهد انسانی هستیم که بسیار برای مخاطب زنده است. او در شهر نیویورک تنهاست چرا که همسرش برای کمک به اسباب کشی مادرش، نزد او رفته. تابستان است و هوا داغ و شهر از گرما به جلز و ولز افتاده. مرد که به شدت به همسرش وابسته است، اکنون دلش برای او تنگ شده. همسر برادرش به او زنگ زده ونیاز به کمک دارد برادر او برای کار به تگزاس رفته و کوچکترین برادرزاده اش به شدت مریض شده است. در این بین به طور تصادفی با شخصی رو به رو می‌شود که سال‌های دور با او آشنا بوده و اکنون ادعا می‌کند که بخاطر او کارش را از دست داده و بنابراین بسیار از او طلبکار است. حالا برایش سوال پیش می‌آید که چقدر در برابر برادرش مسئول است؟ …

خلاصه رمان هذیان‌های ذهن یک قربانی

لونتال دست و رویش را شست و اصلاح کرد. یادداشت آلبی روی میز آشپزخانه قرار داشت. او دوباره آن را خواند و داخل سطل کنار سینک انداخت. می‌خواست در سطل را محکم بگذارد که به خودش آمد همان طوری داشت رفتار می‌کرد که نزدیک بود دیروز با سرریز شدن صبرش، رفتار کند. به خودش لبخندی زد به آرامی در سطل را گذاشت و آن را با یا به سمت دیوار هل داد. خب دیروز می‌توانست به خاطر تمام شدن صبرش یا حتی از دست دادن عقلش بخشیده شود. عجب روزی! بعد از آن همه فشاری که تحمل کرده حالا سروکله این آلبی پیدا شده بود تا سهم خودش را داشته باشد. حتماً سال‌ها این ماجرا ذهنش را درگیر کرده بود تا اینکه خود را متقاعد کرد که رودیگر به خاطر

آن مصاحبه او را اخراج کرده است. البته کاملاً درست بود که رودیگر اخلاق کند و بدی داشت، احتمالا مادرزاد بد اخلاق به دنیا آمده بود اما حتی او هم یک کارمند را نه به خاطر چیزی که خودش انجام داد، بلکه به خاطر کسی که معرفی کرده بود، اخراج نمی‌کرد. چطور می‌توانست؟ لونتال این را از خودش پرسید. کارمند خوبی نبود؛ هرگز. مزخرف بود. حتما آلبی به خاطر گیجی اخراج شده بود. چطور میتونی یک مرد گیج را قانع کنی که به این خاطر  به دردسر افتاده است، به خصوص وقتی این قدر قاطی کرده باشد، این آلبی هم حسابی فاتی کرده بود. پیرهن تابستانی قهوه‌ای رنگ و چروکیده‌ای را که شب گذشته پایین تخت انداخته بود به تن کرد و یک جفت کفش سفید پوشید.

یادش آمد که پنجره‌ها را ببندد و پرده‌ها را بکشد. اتاق تاریک شد. دستمالی از کشوی میز برداشت که ناگهان اظهاریه کسر مالیات سال را دید؛ یادآور غم انگیز آقای بیرد و دفتر. ماری عادت داشت به جای نگه داشتن چنین چیزهایی سرجایشان در میز آن‌ها را زیر دستمال‌ها بگذارد. او آزرده خاطر، آن کاغذ را چپاند تو و در کشو را محکم هل داد و بست. با اخم بیرون رفت. احتمالاً، بیرد  به خاطر اشتباهی که او مرتکب شده بود و بعدا گندش در می‌آمد، احضارش می‌کرد یا به او زخم زبان می‌زد. یا این که کسی را به نمایندگی از طرف خودش تعیین می‌کرد؛ قبلا این کار را انجام داده بود، شاید آن میلیکان کوچولوی کله کدوی دماغ عقابی دامادش، با خود فکر کرد: اگه اون رو به جون من بندازه …

دانلود رمان هذیان‌های ذهن یک قربانی
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان هذیان‌های ذهن یک قربانی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها