رمان هنگامهی خشم و جنون
عنوان | رمان هنگامهی خشم و جنون |
نویسنده | تاریه وسوس |
ژانر | ادبیات |
تعداد صفحه | 239 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان هنگامهی خشم و جنون اثر تاریه وسوس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آندره اس وست، بیمار روانی که آرزومند رستن از بند گذشته است و به دنبال آرامش میگردد، به جزیره کوچک و سرسبز و آرامی قدم میگذارد و در عالم بیخبری دختری را به قتل میرساند. ساکنان جزیره که دستخوش خشم شده اند، قاتل را به چنگ میآورند و در هیجان همگانی که عقل را منسوخ میکند، او را از پای در میآورند. پس از ارتکاب این عمل، روشن بینی و عقل سلیم باز میگردد و …
خلاصه رمان هنگامهی خشم و جنون
آری، آندره آس وست گریخته بود. در وجودش، در جایی که مرکز کنترل فکرهایش به شمار میرفت فنری در رفته بود. برقی از روشنایی ،بد، سپس دیگر هیچ. ظلمت. اگر به ظاهر قضاوت میشد او همان آدم سابق بود ولی در اعماق وجودش، کار جبران ناپذیر صورت گرفته بود و به این ترتیب از مزرعه لی گریخته بود. قلمستان ها را شکافته بود باید دور میشد خودش را به جایی دیگر میکشاند فقط همین. در بیشه ها رخنه میکرد در اعماق جنگل انبوه که این زمین دور افتادهی روینده را در خود داشت فرو میرفت. چه باید میکرد؟ فکر میکرد که گوش به زنگ بماند در این طبیعت غوطه ور شود
و در کمین بماند. شاید چیزی در برابرم حاضر شود؟ نه، این درست نیست… نمیدانست وسواسهای مهار نشدنی تازه ای که عذابش میداد بر جراحت های قبلی افزوده میشد کمترین شاخه ای را نمیشکست سبک و خاموش میدوید. وقتی در جزیره پیش رفته بود ندا به نحوی بسیار شادمانه در او طنین افکنده بود. کسانی را دیده بود ولی در صدد برنیامده بود که با آنها تماس برقرار کند بلافاصله نه. ابتدا باید راه میرفت، تنها راه میرفت و به ندای این زمین بارور به تمام این آرامش گوش میسپرد. در وجودش چیزی به این ندا پاسخ میداد میخواهم اینجا درمان شوم به زودی زود آرامش را باز
خواهم یافت و به خصوص از یاد خواهم برد. فکر میکرد بالاخره شاید تقدیر نسبت به تو باگذشت باشد به تمام کسانی که دیدی در اطرافت زغال شده اند فکر کن سرو صدای ناشی از کار او را به سوی قطعه زمینی که در حال دایر کردنش بودند کشانده بود و آن وقت با کسی که او را قبلا دیده بود مواجه شده بود باید دوباره دور میشد و هر چه زودتر! ولی با این تصویر محو نشدنی او را نگاه کنید مثل این که به آینده ایمان دارد، خود گفت چه قدر به شور آمده ای! کم کم همه جا نشانه هایی راقب باش! حس کن دستهایت میلرزد ولی علتش این است که اینجا چیزی مرا به سوی خود میخواند …
- انتشار : 16/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403