رمان کمند

عنوانرمان کمند
نویسندهاعظم فراهانی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه864
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان کمند اثر اعظم فراهانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زیبایی، تنها ملاک ظاهر آدم‌هاست. اگر زیبا نباشی، کمتر کسی به تو اهمیت می‌دهد یا عاشقت می‌شود، رمان کمند روایتگر زندگی دختری است که همه او را زشت می‌دانند. برایش دردناک است که نادیده گرفته شود و حسرت زیبایی دیگران را بخورد. اما آیا می‌تواند بدون ظاهر جذاب، دل مردی را بلرزاند؟ یا باید با این حقیقت تلخ کنار بیاید؟ سرنوشت چه چیزی برای کمند رقم زده است؟ …

خلاصه رمان کمند

بعد از به خواب کوتاه رفتم سراغ لبتاب. دعا دعا می‌کردم ازش پیام داشته باشم. نباید ازم دلسرد می‌شد. چون نقشه‌هام خراب می‌شد. با دیدن اسمش نیشم باز شد و پیامشو باز کردم. -پرستو جان هیچ خوشم نیومد اونطور رفتی. آخه تو چرا اینقدر حساسی من قول میدم از طرف من هیچ ابراز عشق و محبتی به شهره ترسه خوبه؟ -اگه می‌خوای بیام واسه شوی لباست میام. اما دیگه با خودت کاری ندارم. آنلاین شد و جواب داد: پرستووو عزیزم اذیتم نکن دیگه. جوابشو اینطور دادم: کی بیام واسه مدل شدن؟ -اون مسئله اش جداست. اول آشتی کن بعد در موردش حرف می‌‌زنیم. آخه من خوشم اومده ازت. -من با تو کاری ندارم گفتم که چشم دیدن رقیبو ندارم. یا من یا شهره

انتخاب با خودته. جواب نداد. کمی منتظر موندم اما چیزی نگفت. کلافه منتظر موندم انگار قصد جواب دادن نداشت. تایپ کردم: انگار انتخابت شهره است. اوکی مشکلی نیست. جواب داد: دارم فکر می‌کنم. فعلا فردا بیا به آدرسی که میدم. -اوکی. آدرسو فرستاد و گفت: بیا هم با بقیه آشنا شو هم آموزش ببینی. -باشه، شب خوش. شب بخیر پرستوی طناز… به در مقابلم و بعد آدرسی که تو دستم بود نگاهی انداختم. خودش بود. زنگو فشردم که با صدای تیکی باز شد. وارد شدم. به حیاط بزرگ و طویل هر چی می‌رفتم به ساختمون اصلی نمی‌رسیدم. بالاخره رسیدم تقه‌ای به در زدم و وارد شدم. عجب سکوتی! بلند گفتم: سلاااام. -سلام. با ترس به پشت سرم نگاه کردم.

بهزاد دست به سینه با لبخندجذابی ایستاده بود و نگام می‌کرد. دستمو روی قلبم گذاشتم و گفتم: ترسیدم. با خنده جلو اومد و گفت: معذرت می‌خوام. نگاهی به سر تا پام انداخت و ادامه داد: خوش اومدی. -ممنون پس بقیه کجان؟ -میان. فعلا تو اولین نفری‌. -پس زود اومدم. -خیلی هم بهتره بشین…. بیا اینجا‌. و به مبلی اشاره کرد. نشستم که کنارم جای گرفت.بهم نزدیک شد و دستشو دور شونم انداخت که کمی فاصله گرفتم و گفتم: جای دیگه‌ای برای نشستن نیست؟ -هست اما جای من خوبه. -پس لطفا فاصله رو رعایت کن نفست به صورتم می‌خوره حالم بد میشه. -حالت بد میشه یا… نذاشتم ادامه بده و گفتم: درسته بد میشه. با دستم کمی از خودم دورش کردم و بحثو عوض کردم …

دانلود رمان کمند
3.55 مگابایت
PDF
Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره رمان کمند
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها