رمان کتاب‌خوان

عنوانرمان کتاب‌خوان
نویسندهبرنهارد شلینک
ژانرعاشقانه، تاریخی، ادبیات داستانی، روانشناسی
تعداد صفحه138
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان کتاب‌خوان اثر برنهارد شلینک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب کتاب خوان، نوشته‌ی برنهارد شلینک، رمانی عاشقانه و اجتماعی در مورد عشق پسری آلمانی به زنی مسن‌تر از خودش در آلمان پس از جنگ جهانی دوم است. این اثر، اولین کتاب آلمانی‌ست که در صدر کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفته است و توسط نشریه‌ی اشپیگل به عنوان یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای ادبیات آلمان معرفی شده است …

خلاصه رمان کتاب‌خوان

موضوع اصلا این نبود که من و هانا یک روز بعد از تعطیلات عید پاک باز هم خوشحال نبودیم، هیچوقت به اندازه آن هفته‌های ماه آوریل سرحال نبودیم. از انجایی که اولین دعوای ما و در واقع همه دعواهای ما بی‌پایه و اساس بود. هر چیزی که باعث میشد بیشتر به برنامه‌های خودمان؛ کتاب خواندن، گپ زدن، در کنار هم بودن و چیز یاد گرفتن از همدیگر برسیم ما را خوشحال و سرحال می‌‌کرد. اما به جز این‌ها او کماکان بر ادعایش بود که من نمی‌خواستم ابراز آشنایی کنم. هر وقت هم که می‌خواستم مرا با او بینند، هیچ مخالفت بخصوصی نشان نمی‌داد، فقط می‌گفت: این تو بودی که نمی‌خواستی ما را با هم ببینند… و دوست

نداشت چیزی درباره آن بشنود. خلاصه یک هفته بعد از عید پاک با دوچرخه رفتیم به یک سفر چهار روزه به ویمفن، آمورباخ و میلتنبرگ. یادم نمی‌آید به پدر ر و مادرم چه گفتم، که با دوستم متیاس به سفر می‌روم با یک گروه؟ یا می‌روم همکلاسی قدیمی‌ام را ببینم؟ مادرم احتمالاً مثل همیشه نگران بود و پدرم هم احتمالاً مثل همیشه در فکر که مادرم باید دست از نگرانی‌اش بردارد. مگر آن سال را قبول نشده بودم آن هم وقتی که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد که از پسش بربیایم؟ موقعی که مریض بودم پول توجیبی‌ام را اصلا خرج نکرده بودم اما اگر می‌خواستم هزینه‌های هانا را هم بپردازم دیگر کافی نبود. این بود که آلبوم تمبرم را بردم

پیش تنها مغازه تمبر فروشی که نزدیک کلیسای روح مقدس بود و روی درش نوشته بود که خریدار کلکسیون است. صاحب مغازه نگاهی به آلبومم انداخت و گفت: که شصت مارک می‌دهد. از او خواستم نگاهی به یک تمبر مخصوص بیندازد. تمبر لبه صافی از مصر با تصویر اهرام که قیمتش را توی کاتالوگ چهارصد مارک نوشته بودند. شانه‌اش را بالا انداخت و گفت: وقتی کلکسیونم برایم اهمیت دارد. شاید بهتر باشد برای خودم نگهش دارم و اصلا آیا اجازه دارم آن را بفروشم؟ والدینم نظرشان در این مورد چیست ؟ سعی کردم چانه بزنم. اگر تمبر با تصویر اهرام آن قدر قیمتی نبود، چه بسا نگهش می‌داشتم. گفت که فقط سی مارک بابتش می‌دهد …

دانلود رمان کتاب‌خوان
11.75 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان کتاب‌خوان
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها