رمان نامزدبازی با آقای بریجرتون
عنوان | رمان نامزدبازی با آقای بریجرتون (جلد چهارم مجموعه بریجرتون) |
نویسنده | جولیا کوین |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1145 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان نامزدبازی با آقای بریجرتون (جلد چهارم مجموعه بریجرتون) اثر جولیا کوین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پنهلوپه دختر مو قرمز و سادهای است که هیچ وقت در جشنها دیده نمیشود. از طرفی سالهاست که عاشق کولین است! جذابترین پسر لندن! کسی که پنهلوپه برایش مثل خواهرش است. تا اینکه روزی …
خلاصه رمان نامزدبازی با آقای بریجرتون
پرتیا فیدرینگتون جیغ کشید: این رو نگاه بکن کولین بریجرتون برگشته! پنهلوپه از بالای گلدوزیاش نگاهی به مادرش انداخت که طوری به آخرین روزنامه لیدی ویستلدون چنگ انداخته بود که احتمالاً اگر پنه لوپه از ساختمانی آویزان ،باشد همانطور به طناب بیاویزد. _میدونم. پرتیا اخمی کرد. از اینکه کسی -هرکسی- زودتر از او از شایعهای باخبر شود متنفر بود: چطور قبل از من دستت به ویستلدون رسیده؟ به برایلی گفته بودم برای من کنارش بذاره و نذاره هیچ کس قبل از من… پنه لوپه قبل از اینکه مادرش پیشخدمت بیچاره و بدبخت را بازخواست کند، حرفش را قطع کرد: فیلیسیتی بهم گفت. دیروز عصر هایسنت بریجرتون بهش گفته بود.
خواهرت زمان زیادی رو توی خونه بریجرتونها می گذرونه پنه لوپه بدون اینکه بداند این حرف به چه موضوعی ختم میشود گفت: مثل من. پرتیا با انگشتش به چانهاش ضربهای زد هر بار که در حال نقشه کشیدن یا برنامه ریزی بود، این کار را میکرد: کولین بریجرتون دیگه به سنی رسیده که برای خودش دنبال همسر بگرده. پنه لوپه قبل از اینکه چشمهایش از حدقه بیرون بزنند، توانست پلکی بزند: کولین بریجرتون با فیلیسیتی ازدواج نمیکنه! پرتیا شانهای بالا انداخت: اتفاقهای عجیب هم ممکنه بیفته. پنه لوپه زیر لب گفت: من که همچین چیزی ندیدم. _انتوني بريجرتون با کیت شفیلد ازدواج کرد و محبوبیت دختره حتی از تو هم کمتر بود.
این حرف درست نبود. به نظر پنه لوپه آنها در رده بندی جامعه آن پایین ها و کاملا در یک سطح قرار داشتند. اما گفتن آن به مادری که احتمالا می خواست با گفتن اینکه در فصل کسی هم بوده است که محبوبیتش از پنه لوپه کمتر باشد تا از او تعریف کند، فایده ای نداشت. پنه لوپه لبهایش را به هم فشرد تعریفهای مادرش مثل نیش زنبور بودند. یک دفعه پرتیا با نگرانی گفت: فکر نکن دارم ازت انتقاد میکنم در واقع خیلی هم از ترشیدگیت خوشحالم من توی دنیا کسی رو جز دخترهام ندارم و خیلی خوبه که بدونم یکی از شماها توی پیریم ازم مراقبت میکنه. پنه لوپه به آینده فکر کرد -آینده ای که مادرش ترسیم کرده بود و …
- انتشار : 27/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403