رمان ناتوان

عنوانرمان ناتوان
نویسندهلورن رابرتس
ژانر فانتزی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، ادبیات نوجوان
تعداد صفحه735
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان ناتوان (جلد اول) اثر لورن رابرتس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در سرزمین ایلیا، هیچ جرمی خطرناک‌تر از معمولی بودن نیست! سرزمینی که بیماری طاعون بزرگی را پشت سر گذاشته و به اکثریت بازماندگانش، قدرت‌های ماورا الطبیعی داده است. قدرت‌هایی نظیر کنترل کردن آتش، جابه‌جایی اجسام، کنترل کردن بقیه و … اما این در حالی است که پادشاه ایلیا فقط افرادی که قدرت‌های ماورائی دارند را لایق زندگی کردن دانسته و افراد عادی را مستحق مرگ می‌داند. پیدین، دختری جوان و یک دزد خیابانی از محله‌های فقیرنشین است که در این دنیای پر از جادو و خطرناک به همراه یکی از دوستانش، آدنا، زندگی می‌کند. دزدی که هیچ قدرت ماورایی خاصی ندارد و مجبور است خودش را میان افراد قدرتمند مخفی کند. یک شکارچی، که برای زنده ماندن، کارش شکار کردن سکه‌های جیب اشخاص مختلف است. اما همه‌چیز به‌واسطه‌ی آشنایی پیدین با شخص مرموزی به اسم کای بهم می‌ریزد‌ …

خلاصه رمان ناتوان

“کای” پیراهن یقه داری که به تن می‌کنم زبر و آزار دهنده است و ناگهان باعث می‌شود دلم برای روزهای کودکی تنگ شود. روزهایی که از نظر بقیه اشکالی نداشت نیمه برهنه این طرف و آن طرف بروم. اگر چه این مسئله هرگز باعث نشده حتی همین الان از این کار دست بردارم. تنها جفت کفشی را که در حال حاضر پوشیده از گل نیست به پا می‌کنم و به سمت در می‌روم. از کنار قفسه‌های در هم ریخته کتاب که هر لحظه ممکن است از سنگینی کتاب‌ها بشکنند رد می‌شوم.  میزم را که زیر انبوه کاغذها دفن شده نادیده می‌گیرم. از کنار تخت سایبان دارم نیز عبور می‌کنم. انگشتانم بارها به پایه‌های تخت گیر کردند و موجب شدند چند ناسزا روانه‌شان کنم. آهی می‌کشم و در را به روی

آرامش اتاقم می‌بندم و عاجزانه آرزو می‌کنم می‌توانستم روی تختم شیرجه بزنم و تا سحر بخوابم. افسوس که باید به وظایفم برسم و نباید او را خیلی منتظر بگذارم. همان طور که در راهروهای سفید منتهی به تالار شاه نشین قدم بر می‌دارم دستانم را در جیب‌هایم فرو می‌کنم نور خورشید اواخر بعد از ظهر از میان پنجره‌ها به داخل می‌تابد و راهرو را رنگ آمیزی می‌کند و باعث می‌شود نقاشی‌های پر زرق و برق روی دیوارها در نور طلایی بدرخشند. کمی زودتر از آنچه دوست دارم به انتهای راهرو می‌رسم و برای نگهبان‌هایی که بیرون از تالار شاه نشین ایستاده‌اند سری تکان می‌دهم و درهای سنگین را باز می‌کنم. -اوه کای چه عجب بالأخره اومدی. صدای بم پدر در سرتاسر تالار شاه نشین

منعکس می‌شود. دیوارهای آن مزین به پنجره های بزرگ و عریض هستند که با پرده‌های ابرشیم به رنگ سبز تیره پوشانده شده‌اند (رنگ پادشاهی ایلیا) و گچ بری‌های تراشیده شده که از دیوارها بالا رفته‌اند و به منقف رسیده‌اند نیز با پرده‌ها همراه شده‌اند. در حال حاضر یک میز چوبی طویل وسط اتاق قرار دارد. کف اتاقی از سنگ مرمر صیقلی است و پادشاه همیشه روی صندلی سر میز می‌نشیند. -چقدر خوب که لباس پوشیدی. آهی می‌کشد اما من لبخندی کم جان را در چشمانش می‌بینم. -می‌خواستم به خدمتکار بگم این مسئله رو در پیامی که بهت می‌رسونه گوشزد کنه. -اوه نگران نباش پدر بدون پیراهن در تالار شاه نشین حاضر نخواهم شد. اون هم برای چندمین بار. لبخند ناچیزی را که …

دانلود رمان ناتوان
62.16 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان ناتوان
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها