رمان زن در ریگ روان
عنوان | رمان زن در ریگ روان |
نویسنده | کوبو آبه |
ژانر | فلسفی |
تعداد صفحه | 234 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان زن در ریگ روان اثر کوبو آبه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک حشره شناس تازه کار که به سفری به کنار دریا رفته است، آخرین اتوبوس به مقصد محل زندگی اش را از دست میدهد و مجبور به ماندن میشود. به او اتاقی موقتی در انتهای یک زاغهی پهناور شنی داده میشود تا شب را در آن جا بگذراند. اما صبح فردای آن روز، هنگامی که قصد ترک محل را دارد، متوجه میشود که اهالی روستا نقشههای دیگری برای او در سر میپرورانند. او خود را در آنجا اسیری مییابد که ظاهرا هیچ راه فراری برایش وجود ندارد و مجبور به پارو کردن تپههای شنیای میشود که مدام درحال پیشروی هستند و روستا را تهدید به نابودی میکنند. تنها همراه و مصاحب او، زن جوانی عجیب و مرموز است …
خلاصه رمان زن در ریگ روان
بار دوم که پیت های نفت را برد صدای آدمها را شنید و در جاده بالا فانوسی کورسو زد زن نسبتاً تندو تند حرف میزد. -زنبیل بالابر است کارم اینجا تمام شد یک خرده آنجا کمکم کن باشد؟ تازه معنای کیسههای شن را که بالای نردبان نیمه مدفون بود دریافت: طناب را رویشان میکشیدند و زنبیل ها را بالا و پایین میبردند چهار مرد برای هر زنبیل، و روی هم رفته دو یا سه دسته بودند. انگار بیشترشان مردهای جوان بودند که با قابلیت و چالاکی کار میکردند. زنبیل یک دسته که پر میشد دسته بعدی منتظر نوبت خود بود. شش بار که میکشیدند تلی که جمع شده بود کاملاً هموار میشد.
-این آدمها فوق العاده اند! وقتی عرق پیشانی را با آستین پیراهنش پاک کرد، لحنش دوستانه بود. جوان هایی که با دیدن کمکش در گردآوری شن حرف تمسخر آمیزی نزده بودند، ظاهراً با شور و حرارت سرگرم کارشان بودند. به آنها علاقمند شد. -بله. توی ده ما همه از این شعار پیروی میکنند: خانهات را دوست بدار. -این دیگر چه جور عشقی است؟ -عشق به جایی که در آن زندگی میکنی. -عالی است! مرد خندیدو زن هم با او خندید اما زن انگار خودش هم دلیل خنده اش را نفهمید. از دور صدای روشن شدن وانت سه چرخ به گوش رسید. -خُب حالا میشود قدری
استراحت کنیم؟ -آه نه یک دور که تمام شد باز هم با زنبیل بر میگردند. -آخ، ولش کن. باقیش باشد برای فردا و.. مرد که علاقه اش را از دست داده بود بلند شد و به طرف کف خاکی به راه افتاد اما زن تکانی به خود نداد که نشان بدهد دنبالش میرود. -اینجوری کار از پیش نمیرود حداقل یک بار باید دورتادور خانه بگردیم. -دور تا دور خانه یعنی چه؟ -خب خانه را که نمیتوانیم بگذاریم خرد شود می توانیم؟ شن از همه طرف میآید. -اما تا صبح باید کارمان همین باشد. زن به سرعت برگشت و شتابان دور شد انگار که او را به مبارزه دعوت کرده باشند پیدا بود قصد دارد …
- انتشار : 11/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403