رمان پارانویا هانیه عبدی
عنوان | رمان پارانویا |
نویسنده | هانیه عبدی |
ژانر | عاشقانه , روانشناسی , پزشکی |
تعداد صفحه | 1249 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان پارانویا از هانیه عبدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
همینک نسخه کامل پارانویا از رمان بوک با داستان پسری بنام فراز روانبخش که بنا به دلایلی، دچار بیماری روانی و یا پارانویا هست که قتل های زنجیره ای انجام داده و در یک مرکز روانی حبس و بشدت محافظت میشود و با کسی حرف نمیزند و دختری بنام پناه پرتو دانشجوی روانپزشکی علاوه بر مخالفت استادش برای اینکه بخواهد رفتار فراز را مورد ارزیابی قرار بدهد، بازم به این کار اصرار میکند و سعی میکند با فراز صحبت کند که در همان جلسه اول، موفق میشود در حد چند جمله از او جواب بگیرد …
خلاصه رمان پارانویا
صدای تلق و تولوق کفش های پاشنه دارم سکوت ازار دهنده ی کریدور عریض و طویل رو برویم را میشکست … هر از گاهی هم صدای داد و فریاد یا خنده از داخل اتاقک هایی که در انجا بودند به گوش میخورد … پرونده های در دستم را سفت و محکم چسبیدم و بیشتر به خودم فشردم … پرستاری که همراهم بود کارتی مقابل تشعشعات قرمز رنگی که از کنج دیوار بیرون زده بود گرفت … در با صدای تیک ارامی باز شد
پرستار در را با دستش نگه داشت و گفت انتهای اون در یه نگهبان هست … این یه تیکه رو خودتون برید و بعد در بزنید … نگهبان در براتون باز میکنه … فقط قبل از ورود دکتر گفتن ازتون بپرسم … اجسام تیزی همراهتون هست؟ از قبیل چاقو، سوزن، کاتر، خط کش فلزی حتی خودکار و مداد … فقط یه خودکار … خب اونو بندازید تو این سبد … متعجب نگاهش کردم که گفت: این بخش، یه بخش عادی نیست اینجا بخش بیماران خاص و خطرناکه … بهتره احتیاط کنید خودکار را داخل سبد انداختم که ادامه داد
گوشواره، بند کفش، کیفتون، کمربند و نظیر این ها اگه همراهتونه بدید … به نظرم دیگر داشتند اغراق میکردند … ناچارا گوشواره هایم را در اوردم و داخل سبد انداختم، کلافه نگاهش کردم و گفتم دیگه چیزی ندارم میتونم برم؟ … با دست اشاره کرد که گفتم …
- انتشار : 03/08/1400
- به روز رسانی : 01/12/1403
محشرترین بود، کاملا باهاش همدردی میکنی، همه جوره بیست بود💛🖤
واقعا رمان خیلی زیبایی بود و از اونجایی که من کلا داستان های جنای و معمایی رو دوست دارم برام واقعا جالب بود و بهتون پیشنهاد میکنم !
این رمان عالیه من خیلی وقت پیش خوندمش همیشه این رمان توی ذهنم میمونه و به عنوان یکی از بهترین رمان ها به یاد میارمش
واقعا تردیدی تو خوندن این رمان نکنید
بنظر من که رمان خیلی خوبی بود و یکی از بهترین رمانایی بود که خوندم
اصلا جالب نبود و خیلی سطحی بود..قلمش هم بسیار ضعیف
عالی بود
رمان جالبی بود. و موضوعش هم تازه بود ولی به نظرم یکم سریع طی میشد میتونست بخصوص جاهای ترسناک و احساسیش جزیی تر گفته بشه
فوق العاده بود
آبکی نبود و توش شخصیتاش تخیلی و همه چی تمام نبودن
و واقعن روش کار شده بود
موفق باشی دوشت عزیز
سلام خسته نباشید عرض میکنم خدمت نویسنده عزیزمون خانم عبدی
رمانتون فوق العاده عالی بود
من اولش که شروع به خوندن کردم حدس زدم پناه با فراز ازدواج کند ولی با رفتار های عاشقانه بهزاد و کامران شک کردم و اینکه با رمان های دیگه فرق داشت مقداری ترسناک بود ولی آنقدری جذاب بود که ادامه بدم
تشکرات فراوان بابت رمانتون که اوقات فراقت من رو پر کرد
درسته طولانی بود ، اما فوق العاده زیبااااااا بود البته از نظر من ، من که عاشقش شدم
قشنگ خسته کننده، نویسنده باید یکم رو مطالبش فک میکرد مثلا دختره رو صورتش و بدنش زخمی شده اونم دختر مگه میشه بی خیال باشه!! و ردش نماند و خیلی چیزای دیگه نمیدونم والا
عالیه